طوفان شکست پنجره را وهنوز بوی تنت

طوفان شکست پنجره را
وهنوز بوی تنت
تمام گُل‌های این خانه را پژمرده
بو می‌کشم اما
چیزی حس نمی‌کنم
نه
اشتباه شده، من
آغوش دارم بالشت را
و خفه‌ام
مرگ هرشب تکرار می‌شود
آن‌قدر که دیگر
هیچ‌چیز تکراری نیست

علی رفیعی وردنجانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.