در نهفته ترین باغها دستم میوه چید

در نهفته ترین باغها دستم میوه چید

و اینک شاخۀ نزدیک از سرانگشتم پروا مکن!

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست

عطش آشنایی ست

درخشش میوه! درخشان تر

وسوسۀ چیدن در فراموشی دستم پوسید

دورترین آب

ریزش خود را به راهم فشاند

پنهان ترین سنگ

سایه اش را به پایم ریخت

و من، شاخۀ نزدیک!

از آب گذشتم، از سایه به در رفتم

رفتم غرورم را بر ستیغ عقاب آشیان شکستم

و اینک در خمیدگی فروتنی به پای تو مانده ام

خم شو شاخۀ نزدیک!


سهراب سپهری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.