(سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی

(سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
(أرِنی) نگفته گفتی دو هزار (لَن تَرانی)!)

به دو گوش خود شنیدم که رفیق غیر داری
دگران روند و آیند و تو همچنان بر آنی!

دل بوالهوس به زنجیر بلا کشیده‌ام تا
اگر از کسی ندایی شنوم در آن نمانی!


ز مسیر عشق گفتم, ز مسیر خشم رفتی!
نه چو شمس و مثل رومی! نه چنانم, نه چنانی!

تو چو موج خشمناکی کلک دلم شکستی
به جواب (لَن تَرانی), تو نگو که این ندانی!

غزل و ترانه خواندی بشر ای دو پای ناطق
نشنیدی این سخن را که به موج بحر رانی؟!

فرشید ربانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.