گرچه از گلچهرگان پرهیز گاهی مشکل است

گرچه از گلچهرگان پرهیز گاهی مشکل است
خویشتنداری از او خواهی نخواهی مشکل است

بر سر ایمان خود می‌لرزم اینک همچو بید
چون نگهداری دل از همچو ماهی مشکل است

چشم مستش تیر افکنده به ابروی کمان
جان به در بردن ز هر تیر نگاهی مشکل است

بی نهایت میل دارد دل به سوی او ولی
دستیابی بر چنین مهرگیاهی مشکل است

در وجودش مهر تابان بر سر سرو روان
دیدن و بی اعتنا رفتن به راهی مشکل است

از کنارش رد شدن بی التفات او به من
همچو افتادن از اوج پرتگاهی مشکل است

راه خود گم می کنم در ظلمت گیسوی او
راه خود را یافتن در این سیاهی مشکل است

اشک حلقه می زند در چشم مهدی دوستان
که بیان حال من بی اشک و آهی مشکل است

مهدی رستگاری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.