نگاه کن که غم درون دیده‌ام

نگاه کن که غم درون دیده‌ام
چه‌گونه قطره قطره آب می‌شود
چه‌گونه سایۀ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می‌شود
نگاه کن
تمام هستی‌ام خراب می‌شود
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می‌شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌یی مرا کنون به زورقی
ز عاج‌ها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می‌کشانی‌ام
فراتر از ستاره می‌نشانی‌ام
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره‌ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به‌راه ما
چه‌گونه قطره قطره آب می‌شود
صراحی سیاه دیده‌گان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می‌شود
به روی گاهواره‌های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می‌شود


فروغ فرخزاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.