به چشمانت خبر بده

به چشمانت خبر بده
اَبری نباشند
که واژه های پژمرده می ریزند
میان آسمان لُکنت گرفته
همچون برگ های خزان
از دهان قلمِ بی زبان
بر روی کاغذهای سپید؛
و دلتنگی از شعر من
چکه می کند برای روزهایی که
خورشید زمستان می تابد
بر گُلبرگ گلدان های کنار پنجره
تا فصل بهار هم آغوش گُل ها شود,
شاید امسال با آمدنت شهر من
بوی تو را حس کند
در کوچه های بی نشان!


مرتضی سنجری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.