دلم میخواست سقف معبد هستی فرو میریخت

دلم میخواست سقف معبد هستی فرو میریخت
پلیدی‌ها و زشتی‌ها به‌زیر خاک می‌ماندند
بهاری جاودان آغوش وا میکرد
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا میکرد
بهشت عشق می‌خندید
به روی آسمان آبی آرام
پرستوهای مهر و دوستی پرواز می‌کردند
به روی بام‌ها ناقوس آزادی صدا می‌کرد

فریدون مشیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.