در پسِ پرده‌ی چشمت

در پسِ پرده‌ی چشمت
چشمه‌ای می‌جوشید
که لب خشک نگاهم از آن
تشنگی می‌نوشید
من
به دنبال رگِ خواب تو بودم در خواب
که از آن قافله‌ای جا ماندم
که به سوی تو شتافت
من
به جا ماندن
از این دشت که این‌جاست
سزاوار ترم


احمد صفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.