به تماشا نشسته ام ...

به تماشا نشسته ام ...
غروب آتشینِ
ساحل را ؛
در هجوم دلشوره ها

بس نگرانم میکند ؛
تصور آینده ؟!

سکوت این خفقان
را ؛
با پرتاب سنگریزه ای
میشکند ؛
و
صحنه غرق گشتن رویایی را در گرداب می نمایاند!

از رویاهایم دست میشویم
و از دریچه خوشبختی مینگرم!
چهره دلبندم را

مژگان_کریمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.