من مانده ام ز پا

من مانده ام ز پا

ولی آن دورها هنوز

نوری‌ ست، 

شعله‌ای ست

خورشیدِ روشنی ست

که می‌خوانَدَم مدام

اینجا درون سینه‌ی من زخم کهنه‌ای ست

که می‌کاهَدَم مدام...


((حمید مصدق))

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.