چای دیگری بریزم؟

دوستی‌ات قدری بود
که هیچ دعایی درآن خواب انتها نمی‌دید
و نگاهت بلد راهی تا صبح را نشانم دهد
« گل خزان ندیده!»
کدام سوی را نشان گرفته‌ای؟
دامنه‌های پرشقایق‌ام هرگز لب نخواهند زد:
« خدا تو را نگهدار»
بالش‌ها چه خواب سنگینی دارند
از ضربان جاز نیز پلک باز نمی‌کنند
«آن گل سرخی که دادی»
صفحه برگشته است

چای دیگری بریزم؟


مهرنوش_قربانعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.