و شب تا سپیده تو را بی قرارم

و شب تا سپیده تو را بی قرارم
پُر از اشکِ گرم و پُر از انتظارم
دلم تنگِ تنگُ، قفس سردِ سرد است
جهانم زمستان و من بی بهارم
خدایا کمک کن دوباره ببارم
تو بودی و دیدی که صبری ندارم
چو پاییز زردم، چو مرداب راکد
ولی تا سپیده تو را بی قرارم


ساغر روحانی فر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.