دلم هوای نوشتن ندارد

دلم هوای نوشتن ندارد
وقتی تو نخواهی
هزار حرف نگفته هنوز اینجا نگفتنی اس ت
وقتی
جایی برای گفتنش نیست
در کشاکش یک واژه
معنای دلبری عشق.
قسم به قلم
می رقصد عاشقانه
فهم قسم
هنوز واژه را
به دنبال عشق می کشاند
به تاریخ همین نزدیکی دلها
همین حالا
دیریست خموشم و سر در گریبان
گاهی نم بارانی
خیس میکند
خاطرات پنهان شده
دل سودا زده را
این همان بوی نم باران است
از دیار دوست
عاشقانه که می گویی
کویر از یادم می رود
رودی از معنا می برد مرا
تا دریا
آنجا همه واژه ها عشقند
بدون کویر
وقتی دلم می گیرد
بی تو بی.تابم ؛؛؛
تاب نمی آورد
تابیدن ماه را
دلگرمم
برای خورشید
دلم هزار پاره می شود
وقتی معنای نامت
به ادراک خفی می نشیند
مرا ببر
به اخفی ترین ادراک بودنت!!
می شود تنهایی را
ا زمیان بر داشت
.بر سر تنهایی
گل امید کاشت
رفت تا لب رود
تا سر جشمه صبر
شاید کسی باشد
آنجا
برای شنیدن تنهاییت
شاید تقدیر همین باشد


طیبه طه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.