کدام نقش و نگار می‌تواند چنان آشنا به نظر بیاید

کدام نقش و نگار می‌تواند چنان آشنا به نظر بیاید که گویی سالهاست در نگاهمان خانه داشته؟
کدام لذت می‌تواند به بندْ بند جان آدمی نفوذ کند که مستی و خلسه‌ای ناب بیافریند؟
کدام شور و شعف، رنگی از زندگی دارد که به تقدیرمان می‌ریزد و نبض تازگی و زیبایی می‌تراود؟!
کدام لحن آبی و‌ ابری، حال بارانی‌امان را به دریا می‌رساند؟! و کدام بهار، لبخندی از یاس و‌اقاقی به رویای‌مان می‌بافد؟!
به هیچ راهی، به راه نمی‌شویم اگر رازها را در نیابیم. اگر به شهودی از مواجهه‌ی روشن با جهان نرسیم. اگر لب از بوسیدن جنون برداریم.
ما در لایه‌های کهنسال زندگی مدفون می‌شویم و رنجیده از اوقات نیایش یار، در انزوای تنهایی، جا می‌مانیم، اگر نجوایِ عشق را نشنیده بگیریم..

نیلوفر_ثانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.