مسخ شده‌ ام

مسخ شده‌ ام
در جوار عقوبتِ ناممکن دیدار
و هر بار دوباره تَر می شوم
از خاطره
در فاصله‌ها
و دلتنگی
چیزی شبیه کوبیدن دارکوبی به درخت
پوستم را می‌کند
من بر انحلالِ خویش
ناظرم
بر برهوتِ بی بارانِ شنزار
که در طوفانیِ ناگهان
محوست
و هنوز دستش به گرفتنِ عطر تو از باد
تکان می‌خورد.


نیلوفرثانی
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.