ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
-فقط بیست سالم بود و از آن به بعد دیگر،
درباره همه چیزم دیگران تصمیم گرفتند.
در آن لحظه اشتباهی کردم،
اشتباهی که توضیح دادنش مشکل است.
غیر قابل درک است، اما لحظه ی تعیین کنندهی
تمام زندگیم بود و دیگر هرگز نتوانستم به عقب برگردم.
-اشتباهی بازگشت ناپذیر در سن و سال جهالت!
-بله.
-در این سن و سال است که آدمها ازدواج می کنند،
اولین بچهشان را میآورند،
شغل خودشان را انتخاب می کنند.
یک روز خیلی چیزها را میفهمند و درک می کنند
اما دیگر خیلی دیر است چون زندگیشان
در دوره هایی شکل گرفته که مطلقا
هیچ چیز نمیدانند.