نمى دانم چه مرگم است

من مثلِ آن
مردى که در ایستگاه است
مى رود بر مى گردد
نمى دانم چه مرگش است
مى روم بر مى گردم
نمى دانم چه مرگم است،
با غربتم در این پوست چکار کنم؟
با تو در این دل؟

محمدجواد اصفهانى


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.