مبادا آدمى در این شهر باشد،

مبادا آدمى در این شهر باشد،
که تو را بیشتر از من دوست داشته باشد
که تو را بیشتر از من بلد باشد
که بتواند به چشم بهم زدنى،
با زمزمه ى کلمه اى کنارِ گوشَ ت،
لبخند را به لبانت هدیه کند
که مبادا بداند حالِ خرابت،
چگونه خوب شدنى ست
من همانقدر که دوستت دارم،
چند برابرش را حسودم جانم
حسادت میکنم به تمامِ آدمهایى که بیشتر از من
کنارَت هستند
من حسودم،به "عزیزم" گفتن هایى که هم جنس هایت،
ضمیمه ى چند حرفىِ اسمت میکنند!
من همانقدر که در شبانه روز به تو فکر میکنم،
به دنیاى بدونِ تو هم فکر میکنم!
به دنیایى که مگر میشود تو را کنارِ خودم نداشته باشم؟!
که چگونه میگذرد دنیای بدون تو
راستش را بخواهی؛
به تمام اهالی دنیا حق میدهم عاشقت باشند
چطور میشود نزدیکت بود و عاشقت نشد؟
من به عشق تو دخیل میبندم و
تو قول بده از تمام جهان سهم من شوی!
دلبرِشیرین تر از شیرینِ من...
بگذار تا پایان دنیا،فقط من شاعرِ چشمانت باشم!
کمـی صبر کن فصلِ وصلـمان نزدیـک است ...

#علی_قاضی_نظام
# دلتنگ تو هستم ولی دلتنگیامو دوست دارم....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.