شنیده ام که می آیی

شنیده ام که می آیی

شده خیابان ها را هم آینه نبندم

می نشینم با همین دستان خالی فال می گیرم

تو هم از فنجان قهوه می پری بیرون

هم از دیوان خواجه حافظ

بیا به جای اینکه بر آن صندلی تکراری تکیه بزنی

حرف های مرا باور کن

 

"مهدیه لطیفی"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.