به جز غم خوردن عشقت ، غمی دیگر نمی‌دانم

به جز غم خوردن عشقت ،
غمی دیگر نمی‌دانم

که شادی در همه عالم ،
از این خوش‌تر نمی‌دانم

به هر راهی که دانستم
فرو رفتم به بوی تو

کنون عاجز فرو ماندم ،
رَهی دیگر نمی‌دانم

به هشیاری ، مِی از ساغر
جدا کردن توانستم

کنون از غایت مستی ،‌
مِی از ساغر نمی‌دانم !

کسی کاندر نمک‌سار اوفتد ،
گم گردد اندر وی

من این دریای پر شور ،
از نمک کمتر نمی‌دانم...

عطار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.