ای بازی زیبای لبت ... بسته زبان را
زیبایی تو کرده فنا ... فنّ بیان را
ای آمدنت مبدا تاریخ تغزُل
تاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را
عشق تو چه دردیست که در منظر عاشق
از تاب و تب انداخته ... حتی سرطان را
کافی است به مسجد بروی تا که مشایخ
با شوق تو ... از نیمه بگویند اذان را
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد ...
ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را

غلامرضا طریقی

مثل جوهری که پس میدهد به کاغذ

مثل جوهری
که پس میدهد به کاغذ
دوست داشتنت
از شعرهایم بیرون میزند


نیلوفرثانی

مثل موج ، کش می آیم در ساحل تو آرام

مثل موج ، کش می آیم در ساحل تو آرام
و دامن ات را پر از گوش
ماهی
می کنم ... ////

عباس معروفی

کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست

کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی ، خدایا خاطر ما را ؟
نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش ، آهوهای صحرا را ... ////

فاضل نظری

دل به تو بستم گل یاس دلپذیر

دل به تو بستم گل یاس دلپذیر
چون کودکی که از مدرسه می گریزد
و گنجشک ها و شعرهایش را
در جیب شلوارش پنهان می کند

« شاعر : نزار قبانی

پوست تو شبیه سپیده دمان

پوست تو شبیه سپیده دمان
از من شبیه غروب
یکی آغاز یک فرجام مسلم را نقاشی می کند
دیگری فرجام یک آغاز قطعی را

« شاعر : مایا انجلو »

در من گره بخور

در من گره بخور
هر ساعت از روز هم که شد
مرا درگیر صدایت ، نفست
مرا درگیر حافظه ات کن

« شاعر : ایلهان برک »

گور پدر این صندلی که می گوید

گور پدر این صندلی که می گوید
من یک‌ نفره‌ ام
هندسۀ عشق
جای مرا باز می ‌کند کنار تو

« شاعر : ابن محمود »