بس لشکر و من تو را مقابل دارم

بس لشکر و من تو را مقابل دارم

طوفان زده ام امید ساحل دارم

در کشمکش و بی سر و سامانی دهر

از لطف تو حق پناه و حائل دارم


کلثوم پیکرستان

بر روان و جان ما جانا مسیحایی بیا

بر روان و جان ما جانا مسیحایی بیا

روشنی بخش دو چشمی ، ماهِ کنعانی بیا

بر کویر سینه و ویرانه های قلب ما

حامل ابر و مه و عطر بهارانی بیا


کلثوم پیکرستان

تو بگو آه کنون ای مه تابان چه کنم

تو بگو آه کنون ای مه تابان چه کنم

در فراقت تو بگو با دل حیران چه کنم

فارغ از یاد تو خواهم که شوم هر شب و روز

نقش بر لوح دلم بسته خیالت چه کنم


کلثوم پیکرستان