اگر آمـــدی خــبرم کن در خــانه بــمانم که از انــدوه نمــیرند شــمعدانیهای ِ منتــظر و ُماهــی های ِحـوض وَ لبخنــدی که بشوق برلبانم میبنـــدد ، که تـــو بیایی ُ کســی خـــانه نبـــاشد .... «نیــلوفر ثانی»
من به اندیشه ی یک کوچه حریصم من به آن قامت ِ برخاسته ی سروی در باد و به آن سایه ی نمدار سر پرچین ظهر تابستان .. من به باور دریایی تو محتاجم که تمامم کند از عشق که فرو شویدم از باران که مرا دست به دست تو دهد رویـا .. من با آهسته ترین نغمه ی آغاز تو همراهم که درونم بوزد نشئه ی پرواز برساند به حقیقت ، به رگ ِ سرخ حیات من به آن خوب ترین حس ِ بارانی تو نزدیکم و به این حادثه ایمان دارم نوبت عاشقی وُ عشـق همین امروزست ..