محمد صالح علاء میگه:

محمد صالح علاء میگه:

هروقت سرتونو روی شونه های محبوبتون گذاشتید،

دلتنگ هارو دعا کنید‌.

کاش می‌توانستم دردتان را دَوا کنم.

کاش می‌توانستم دردتان را دَوا کنم.
همین دردِ دور بودن‌ها،
دیر دیدن‌ها،
دیگر ندیدن‌ها...
همین که جِسم‌مان بهاران است و جان‌ِمان پاییز...

محمد_صالح_علاء

محبوبم! یادمان باشد قرار ما حوالیِ

محبوبم! یادمان باشد قرار ما حوالیِ
عطر سیب هاست. شما نباشید دریا تنهاست،
غروب تنهاست، ماسه ها، کوچه ها
و سپیدارها تنهایند..
.

محمد_صالح_علاء

محبوبم...

محبوبم...
قربانیان تبسم تو
در اطراف پاییز افتاده اند.
در حوالی سیمای عاشق
ای دهانت باغ ها،
ای نگاهت آسمان و مهتاب ها
بی تو بودن آسان نیست...
کجاست دستهایت که
روز عاشق را روشن می کرد...؟!

محمد صالح علاء

من اغلب رازهایم را به خودم می‌ڪَویم

محبوبم
رازها را به غیر خودت نمی‌ڪَویی ،
چرا که زندڪَی موضوعی خصوصی است
مثل نفس ڪشیدن ؛

من اغلب رازهایم را به خودم می‌ڪَویم
امروز به خودم ڪَفتم :
" اے ڪاش یڪ روز شما را ببینم

و به شما بڪَویم من آن دستی‌ام که همیشه به سوے شما دراز شده "


هر چیزے بهایی دارد و عشق
بهاے رازهاے در دل مانده است ...!!

«حیف حوصله ام پیر شده »

صالح‌علا_محمد

سینه ام دکان عطاری است

سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟

محمد_صالح_علا

محبوب من!

محبوب من!
وقتی دلم نمی‌خواهد هیچکس را در این دنیا ببینم،
به سمت خانه‌ی شما راه می‌افتم!

محمد_صالح_علاء

بگو از چیه که من دلم گرفته ؟

شما که سواد داری، لیسانس داری، روزنامه‌خونی
با بزرگون می‌شینی، حرف می‌زنی، همه‌چی می‌دونی
شما که کله‌ات پُره معلم مردم گنگی
واسه هرچی که می‌گن جواب داری، در نمی‌مونی
بگو از چیه که من دلم گرفته ؟
راه می‌رم دلم گرفته، می‌شینم دلم گرفته
گریه می‌کنم، می‌خندم، پا می‌شم؛ دلم گرفته
من خودم آدم بودم، باد زد و حوای منو برد
سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد
عمر من کوه عسل بود ولی افسوس
روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید

بعد نشست تا تهشو خورد ...


"محمد صالح علا"