زمستان را به خاطر چتری دوست دارم

زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت می‌کنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز
در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه می‌چسبانی به من


هنوز باورم نمی‌شود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی می‌نشینم
که سال‌ها
چشم دیدنش را نداشته‌ام


عباس صفاری

گفته بودم زیباتر از تمام ستارگانی هستی

گفته بودم زیباتر از تمام ستارگانی هستی

که سینمای جهان کشف کرده است

حالا هزار سال نوری دور شده از من

و هزار بار زیباتر.

حتی از آدمک برفی

شال و کلاهی بر جا می ماند و هویج کبودی بر چمن زرد،

اما به یادگار از تو

نمانده در این خانه هیچ

جز سرمای قلب یخ زده ات.

آسمان و هر چه آبی ِ دیگر

اگر چشمان تو نیست

رنگ هدر رفته است

بر بوم روزهای حرام شده

چه رنگها که هدر رفتند

و تو نشدند.


| عباس صفاری |

لازم نیست دنیادیده باشد

لازم نیست دنیادیده باشد
همین که تو را خوب ببیند
دنیایی را دیده است.
از میلیون‌ها سنگ همرنگ
که در بستر رودخانه بر هم می‌غلتند
فقط سنگی که نگاه ما بر آن می‌افتدزیبا می‌شود.
تلفن را بردار
شماره‌اش را بگیر
و ماموریت کشف خود را
در شلوغ‌ترین ایستگاه شهر
به او واگذار کن.
از هزاران زنی که فردا
پیاده می‌شوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند.

هر بار که آمده ای

هر بار که آمده ای
آخرین بار بوده است
و هربار که رفته ای اولین بار
فردا تو را
برای اولین بار خواهم دید
همانطور که دیروز
برای آخرین بار دیدمت
شاید امروز نیز صدایت
که بارش شیرین توت
بر پرده کتای است
دهانم را آب بیندازد
ماه نیستی
تا در قاب نقره ای ات
هر بار که نو می شوی
حکایتی کهن باشد
افتاده به جان من
آغوش شعله وری هستی
که در چشم بر هم زدنی
کن فیکون می کنی مرا
و هر بار که رفتنم را
از پاگرد پلکان
تماشا می کنی
مانند قزل آلای نگون بختی
که یک عقاب تیز چنگ
از رودخانه قاپیده باشد
گیجم و نمیدانم
چه بر سرم آمده است

............

عباس صفاری

نمی دانم تاثیر خنده های توست

نمی دانم

تاثیر خنده های توست

یا ور رفتن با گل های باغچه

که آینه مدتی است

جوان تر از

پارسال نشانم می دهد

...

 

 "عباس صفاری"

آدمها به همان خونسردی که آمده اند

آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف ...


#عباس_صفاری

لازم نیست دنیادیده باشد

لازم نیست دنیادیده باشد

همین که تو را خوب ببیند

دنیایی را دیده است

"عباس صفاری"

از چشمهایش پیداست

از چشمهایش پیداست

عزمش جزم است

و اراده اش آهن

یکی از همین شب های بی چفت و بست

شبیخون می زند

به قلبی که سالهاست لق می زند

در قفس سینه ات ..


{ عباس صفاری }

ماموریت کشف

لازم نیست دنیا دیده باشد !
همین که تو را خوب ببیند ؛
دنیایــــــــــی را دیده است .

از ملیونها سنگ ِ همرنــــگ
که در بستر رودخــــانه بر هم می غلتند ،
فقط سنگـــــــی که نگاه ما بر آن می افتد
زیبــــا میشود !!

تلفن را بــــــردار ...
شماره اش را بگیر ...
و ماموریت کشف خود را
در شلوغ ترین ایستگاه شهـــــــر
بــــــه او واگذار کن !

از هـــــــزاران زنــــــی که فردا پیاده میشوند از قطار ،
یکی زیبا
و مابقــــــــی مسافرند !!!




"عباس صفاری "

کسی که زنگ در را همیشه

دلخوشیم که در نیمه ی تاریک دنیا
کسی ما را گم کرده است
و دارد در به در
دنبالمان می گردد ..
کسی که زنگ در را
همیشه بعد از هجرت ما
به صدا در خواهد آورد ..


" عباس صفاری"