چون هدف این زندگی رسیدن به آرامشه..

مهم نیست چی باشه،
اگه درسه، اگه کاره، اگه گیمه،
اگه خوابه، اگه تفریح، اگه گردش..
اگه واقعا بهت آرامش میده انجامش بده
و خیالت راحت باشه که بیهوده نیست...
چون هدف این زندگی رسیدن به آرامشه..

گذشته می تونه درد آور باشه

گذشته می تونه درد آور باشه
اما تو یا می تونی ازش فرار کنی یا ازش درس بگیری ...

زندگی را زیباتر کنیم

زندگی را زیباتر کنیم

گاهی با
ندیدن
نشنیدن
و نگفتن

زندگی زیباتر میشود با یک
گذشت کوچک
به همین سادگی...

حال زندگیت وقتی خوب میشه که

حال زندگیت وقتی خوب میشه که
اول هوای خودت رو داشته باشی . .

تو باید با روز‌هایِ بد بجنگی

[ تو باید با روز‌هایِ بد بجنگی
تا روزهاے خوب زندگیت رو بدست بیارے ...]
+روزهای خوب ما هم سرکردن با غم ودلتنگی و این چیزاست:)))

هر قطره باران همانند لبخند تو زیباست

هر قطره باران
همانند لبخند تو زیباست
ای کاش هر روز و هر شب باران می بارید
تا زندگی ات پر از لبخند شود
و جایی برای اشک نماند


حمید_هیراد

مرا به زندگی باز گردان

مرا به زندگی باز گردان

چطور میتوانی همانند درهای باز به چشمانم بنگری؟
و به عمق وجودم نفوذ کنی
جایی که هیچ حسی ندارم

... بدون هیچ گونه حسی
روحم در جایی سرد به خواب رفته
تا هنگامی که تو آن را بیابی و راهنمایش به خانه باشی

بیدارم کن ، مرا از درون بیدار کن
نمیتوانم بیدار شوم ، مرا از درون بیدار کن
نجاتم ده ، نامم را صدا بزن و مرا از این تاریکی نجات ده
بگذار خونم به جریان بیافتد
قبل از اینکه از دست بروم
نجاتم بده از این تهی بودن و هیچی که گرفتارش شده ام

حالا می فهمم آنچه را که ندارم
نمی توانی ترکم کنی
درونم بدم و مرا حقیقی کن
مرا به زندگی باز گردان

بیدارم کن ، مرا از درون بیدار کن
نمیتوانم بیدار شوم ، مرا از درون بیدار کن
نجاتم ده ، نامم را صدا بزن و مرا از این تاریکی نجات ده
بگذار خونم به جریان بیافتد
قبل از اینکه از دست بروم
نجاتم بده از این هیچی که گرفتارش شده ام

مرا به زندگی بازگردان
من مانند یک دروغ زندگی می کرده ام که درونم چیزی وجود ندارد


بدون لمس کردن تو ، بدون عشق تو از درون یخ زده ام ، عشق من
فقط تو دوام آورده ای در مردن

من نمیتوانم باور کنم هیچ کدام از این ها را نمیتوانستم ببینم
در تاریکی به سر میبرده ام در حالی که تو رو به رویم بودی

به نظر می آید که هزاران سال است که خوابیده ام
می خواسته ام که چشمانم را بر همه چیز بگشایم

بدون هیچ خیالی ، بدون هیچ صدایی و بدون هیچ روحی
مگذار اینجا بمیرم ، چیزی باید اشتباه باشد
مرا به زندگی باز گردان

لیریکای اونسنس

"هر چه بادا باد...

به اون روزی که

به اون روزی که
بلند میشی و میبینی هیچی توی سرت دیگه نیست و عجیب آرومی
میگن: "آرامش بعد از طوفان"!
به زبون خودمون میشه سِر شدگی!
همه برات میمیرن..
اینکه میگم همه،
یعنی چیزایی که باهاشون حالت خوبه حتی!
این '"همه"'میشه:
اهنگ های مورد علاقه ات!
عکس های خودت که فکر میکردی خیلی خوب افتادی!
رانندگی توی خیابون های بدون ته...
کتابهایی که با شعرهاشون عاشقی کردی!
یا غذا و دلخوشی های کوچیکت!
یعنی همه چیز!

میدونی
میشه این چیزا رو تحمل کنی..

ولی
نمیتونی اون آدم هایی که برات مُردنو
قبول کنی،نبودنشونو...
میسوزندت
خنده هاش،
حرف هاش،
خوشی هاش،
دور بودنش و کنار تو نبودنش!
مردن آدم ها،
همیشه از رفتنشون نیست!
یه وقتایی
از فراموش کردنشون و نادیده گرفتنشونه!
از زخم زبوناشون...از ترحم های الکی
و
نگران بودنشون واسه خوشبختی ما و خیانت هاشون...!
وقتی میگیم همه برام مُردن...
یعنی:فقط یه نفر!
همون یه نفر
یه تنه همه چیزو زیر و رو کرده
و با خودش برده و یه جوری ریشه دَونده توی قلبت که با هیچ طوفانی نمیره ردش از قلبت...
یعنی با یک نفر فقط تونستم
حس های خوبه این دنیا رو تجربه کنم و بقیه شو یه نمایش دردناک میدونم فقط واسه التیام دردهام...
یعنی
اون یه نفر
تنها کسی بود که
در اوج دوست داشتن،منو متنفر کرد
و
دلتنگی رو برام تعریف کرد...!
یعنی توی زندگی
فقط میتونی با یه نفر
تا هزارسال زندگی کنی ولی دیگه به هیچ عشقی ادامه ندی...
و
تنهایی اونقدر قویت کنه که،حالت فقط با
خودت خوب شه و نیاز به سایه ی کسی نداشته باشی!
.
شاید بپرسی مگه میشه بی عشق سر کرد؟
اما
وقتی یه دوره ای حتی کوتاه
با عشق زندگی کردی
بقیه اش فقط با یه جمله سَر میشه:
"هر چه بادا باد...