برف می بارد..

برف می بارد...
آدمکی می سازم
روبرویش می نشینم
و با دلتنگی
فقط نگاهش می کنم...

آب می شود!

و تنها از او
گلدانی می ماند شکسته
شال گردنی خیس
و ذغالی سرد و خاموش!


آیدا فتوحی ابوابی