از بهار تقویم می ماند

از بهار تقویم می ماند

از من

استخوان هایی که تو را دوست داشتند. 

(الیاس علوی)

شاید هرگز تو را نبینم ، اما غمگین نیستم

شاید هرگز تو را نبینم ، اما غمگین نیستم
چرا کــه دریافتــه ام
دوست داشتــه باشم اما اصرار نکنم
عشق بورزم اما وابستــه نشوم.
چشمانم را می بندم
و خاطره ی آن شب را مرور می کنم :
بــه تو نگاه کردم
بــه جزئیات زیبایی ات..

آیا گلوله ها اجازه‌ی لبخند می‌دهند؟

آیا گلوله ها

اجازه‌ی لبخند می‌دهند؟
‏گلوله‌ها ،
اجازه ‌ی بوسه می دهند؟
ما درمیانه‌ی جنگ ،
عاشق شدیم ؛

‏بین دو نیم نگاه ..
‏بین دو دستور تیرباران...

درخت گفت دلتنگم

درخت گفت دلتنگم
کاش
آزادم آفریده بود چون تو

انسان گفت:
اینگونه ناشیانه اگر می‌دوم
ریشه‌هایم را بریده‌اند!

پیراهن سرخ به تو می آید

پیراهن سرخ به تو می آید
یا تو به پیراهن سرخ؟
شکوفه ها را باد باردار می کند
یا زیبایی تو؟

زندگی قانعت نمی کند

لحظاتی هست
که استخوان‌های اشیاء می‌پوسد
و فرسودگی از در و دیوار می‌بارد

لحظاتی هست
نه آواز گنجشک «حمل»
نه صدایی صمیمی از آن‌طرف سیم
و نه نگاه مادر در قاب
قانعت نمی‌کند

زندگی قانعت نمی‌کند
و تو به اندکی مرگ احتیاج داری


الیاس علوی

بخند ممنوع من!

بخند ممنوع من!
که با هر بوسه، هزار تازیانه می‌نویسند
فرشتگان شانه‌ها
که هیچ دستی آن‌ها را لمس نکرده است
فرشتگان حسود
همه‌چیز را خواهند نوشت

بادهای شوم خبرهای بدی می‌آورند
بخند
بسیار بخند
باید برای زمستان ذخیرۀ کافی داشته باشم

الیاس علوی

آیا گلوله ها اجازه‌ی لبخند می‌دهند؟

‏آیا گلوله ها
اجازه‌ی لبخند می‌دهند؟
‏گلوله‌ها ،
اجازه ‌ی بوسه می دهند؟
‏ما درمیانه‌ی جنگ ،
عاشق شدیم ؛
‏بین دو نیم نگاه ..
‏بین دو دستور تیرباران...

از دور

دزدیده
دزدیده
نگاهت می کنم
از دور

با هزار نیرنگ
به هزار رنگ درمی آیم
باد می شوم
گونه هایت را می دزدم
موهایت را می دزدم.

لبخندت را از دست نمی دهم
هرچند برای من نیست
دستانت را از دست نمی دهم
هرچند با من نیست
دزدیده
دزدیده
عشق بازی می کنم
از دور


تو به سلامت به خانه خواهی رسید
و من
لب هایم را در سکوت آتش خواهم زد.

الیاس علوی

اندازه یک «گاو» دلتنگم ...

گوسفندهایم تمام شده‌اند

اما خوابم نمی‌برد

  خوابم نمی‌برد

دلتنگم

اندازه یک «گاو» دلتنگم ...   


الیاس علوی