حوصله ی ِپیله پروانگی ست

حوصله ی ِپیله
پروانگی ست
سهم ِتو چیست؟
صبوری تا از پیله رَستن
یا خزیدن و کرم ماندن؟


نیلوفرثانی

نظرات 1 + ارسال نظر
تاب جمعه 30 دی 1401 ساعت 17:13

مثل مردی قوی که چاقو خورده

از تخت بلند می شوم

پهلویم را می گیرم و می گویم چیزی نیست

پرستار اصرارمی کند باید بتادین بزنم

می گویم لازم نیست

به بوفه ی بیمارستان می روم

بستنی می خرم

و بیرون می روم

دختربچّه ای نگاهم می کند شکلک در می آورد

می خندم

بستنی ام را به او می دهم

و دور می شوم

و به این فکرمی کنم

که سالها پیش روی آن تاب نشسته بودم

کسی هلم داد

وقتی برگشتم

زنی شده بودم که

عینک دودی زده بود

تا کبودی دور چشمش دیده نشود...

# دنیا غلامی

ممنونم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.