به جستوجوی تو، از شب گذشته، آمدهام
هزار بادیه را ، در نوشته آمدهام
قدم قدم، همه نام تو را، به ناخن و خون
به ساقههای درختان نوشته آمدهام
به بویه ی بر و بوم همیشه آبادت
زهفت خانِ خرابه گذشته آمدهام
دلاورانه ، هزاران هزار جادو را
به تیغ معجزهی عشق، کشته آمدهام
هزار وادی را ، درّه درّه رد شدهام
هزار بادیه را ، پشته پشته آمدهام
ملول دیو و ددم ، با چراغ دل در کف
به جستوجوی تو _انسان فرشته_ آمدهام
حسین منزوی
به دور افکندهام
غمها و شادیهای کوچک را؛
تویی رمزِ بزرگِ انتخابِ من،
سلام ای عشق!
حقیقت با تو از
آرایه و پیرایهْ عریان شد
سلام ای راستینِ بینقابِ من،
سلام ای عشق...
#حسین_منزوی
در بهار زندگی رفتی سفر تو بی خبر
ای مانده در کاشانهام جای تو خالی
نازنین دردانهام، نشکن دل دیوانهام
ای در خزان خانهام، جایِ تو خالی
حسین منزوی
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من
حسین منزوی