به جست‌وجوی تو، از شب گذشته، آمده‌ام

به جست‌وجوی تو، از شب گذشته، آمده‌ام
هزار بادیه را ، در نوشته آمده‌ام

قدم قدم، همه نام تو را، به ناخن و خون
به ساقه‌های درختان نوشته آمده‌ام

به بویه ی بر و بوم همیشه آبادت
زهفت خانِ خرابه گذشته آمده‌ام

دلاورانه ، هزاران هزار جادو را
به تیغ معجزه‌ی عشق، کشته آمده‌ام

هزار وادی را ، درّه درّه رد شده‌ام
هزار بادیه را ، پشته پشته آمده‌ام

ملول دیو و ددم ، با چراغ دل در کف
به جست‌وجوی تو _انسان فرشته_ آمده‌ام

حسین منزوی

به دور افکنده‌ام

به دور افکنده‌ام
غم‌ها و شادی‌های کوچک را؛
تویی رمزِ بزرگِ انتخابِ من،
سلام ای عشق!

حقیقت با تو از
آرایه و پیرایهْ عریان شد
سلام ای راستینِ بی‌نقابِ من،
سلام ای عشق...

#حسین_منزوی

گلچهره مپرس

گلچهره مپرس
پروانه‌ی تو
بی تو
کجا رها شد..


فریدون_مشیری

من چنان محـو سخن گفتن گرمت بودم

من چنان محـو سخن گفتن گرمت بودم
که تـو از هر چه که دم میـزدی آن دم خوش بود...

هر نامه را به نام و به عنوان هرکه بود

هر نامه را به نام و به عنوان هرکه بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم...

چون پرسم از پناهی ، پشتی و تکیه‌گاهی

چون پرسم از پناهی ، پشتی و تکیه‌گاهی
آغوش مهربانت ، از هر جواب خوش‌تر

نامه ای در جیبم

نامه ای در جیبم
و گُلی در مشتم
غصه ای دارم با نی لبکی
سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم...
عشق جایش تنگ است!

حسین منزوی

در بهار زندگی رفتی سفر تو بی خبر

در بهار زندگی رفتی سفر تو بی خبر
ای مانده در کاشانه‌ام جای تو خالی
نازنین دردانه‌ام، نشکن دل دیوانه‌ام
ای در خزان خانه‌ام، جایِ تو خالی
حسین منزوی

بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام

بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من

حسین منزوی