صد شکر که کردارم و گفتار تمیز است

پیمانه پر از باده ی هوشیار گریز است
شاید سخنم اسلحه ی ظلم ستیز است

نا راست ترین راه؛ که با قدرت محض است
در پیش نگاهم همه اش پست و پشیز است

این یورش از جبر؛ به فرهنگ و تمدن
خونخوار ولی؛ نیش زنی؛ چون پشه ریز است

از دست و زبان؛ هیچ شکایت نشد از من
صد شکر که کردارم و گفتار تمیز است

رک گویی و دلدادگیم با سخن راست
بر جهل و تعصب زده صد تیر که تیز است

یک شب سخن از صلح و ثبات از پس تهدید
با نقشه ی شومی که فقط بر سر میز است

ای چشم طمع کور شو از روزنه ی دید
نابود گری حاصل چشمیست که هیز است


دلگیرم از این جبر جهان جهل و تعصب
پس چاره ی غم باده ی هوشیار گریز است

محمد جلائی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.