به وقتِ یک و بیستِ شب، دل از جهان بریدی
ز داغت آسمان گریست، تو خود به نور رسیدی
نه گریه کم شد از غمت، نه یاد تو فراموش
تو آن شهیدِ عاشقی، که تا ابد امیدی
نسیم دشتها هنوز، نفسزنان به یادت
ز غیرتِ تو میوزد، ز صبرِ بیحدت، نویدی
دل برایت آتش است، نگاه پاک و آرام
چگونه باور شود، ز خاک ما رفتی؟
اگرچه نیستی به چشم، ولی هنوز با مایی
تو روحِ جبههها شدی، تو در دل شهیدی
تو در سکوتِ شب شکفت، چو لالهای به میدان
بهارِ سرخِ بیبهار، به خاک ما رسیدی
ز خاک کربلا گذشتی، به قدِ ذوالفقاری
تو امتدادِ عاشقی، تو انتهای امیدی
نه مرز را شناختی، نه ترس را شنیدی
به عمقِ قلبِ دشمنان، چو برقِ خشم، دویدی
دل از دمشق و کاظمین، به عشق پاک شستی
تو آفتاب غیرتی، که در غروب سپیدی
عطیه چک نژادیان
باران انگشت شمار می بارد
از پشت شیشه های مه آلود قهوه خانه.
دختران رهگذر
ترانه ای تاریک می خوانند.
علی احسانی زاده
به قد و قامت دل
برای عشق جامهای باید دوخت
تن پوش انسانی
نیازمند این آراستگی ست
درکوران زندگی
یادمان نرود خود را بیاراییم ..
نیلوفر_ثانی
خدای آفریده می دانست خودش
که نداشته باشیم چشم برزخش
اگر این بود چه می شد عالمش
زنده نمی بود آن وقت آدمی به دست آدمی یانش
یا رب فقط بداند که چه بگذرد افکار خلایقا نش
پوران گشولی
حاصل جمع بیل ها
چه بیلها که زدند چه بیلها که زدند
این چنین چاه عمیقی که شده حفر اینجا
نمیآمد به وجود
مگر از حاصل جمع بیل ها
چه بیل ها که زدند
و بیل ها که زدیم
نسل ما و پدران و پدر جد بزرگ آنها
هر کسی زیسته و بوده از اهل اینجا
در قمار هر ساله با دل و با دنیا
باخته زندگی و برد عمرش را
حالیا هر یک از آن انسانها
با خود بیل و کلنگی داشتند
تا زمینی دیدند
چاله چاله کندند
تا که بر آب رسند.
چاهی حفر کنند
و قناتی بکشند
بذری کاشت کنند
خوشه های دروند
از سر آبریز دهلیز جویی بزنند
تا درختی کارند
حاصلی بردارند
سهم خود را دادند
بیلهاشان زده اند
بیل هامان زده ایم
سهم خود را داده اند
سهم خود را میدهیم
همه در سعی و تلاش
بهر نان و آبی
بهر امرار معاش،
اول و آخر هر راه به هر نسل
به هر فصل
و هر قرن
نقش خود را همگان خوب نمودند ایفا،
تا که احداث شود در وسط راه
چنین تیره برادر کش چاه!
چاه لبریز از آب دیروز
چاه کم آب و عمیق امروز
خندق خاکی و خشک فردا!
یک چنین چاه عمیق امروز در اینجا
نشده حفرش ممکن به آسان ناگاه!
حفر این چاه عمیق
شده ممکن تنها از یک راه
یعنی از حاصل جمع بیل ها!
گلنار معینی
محبوب من
شما، تجلی عشقی
در ثانیه ثانیههای زمان
در لحظه لحظهی عمر
و در سلول به سلول تنِ من
هر وقت هرجا
سخنی از عشق به میان میاید
من ناخودآگاه یاد شما میافتم
عنصر وجودی شما حتما از عشق است
و عشق بنیادی ترین عنصر این دنیای
بینهایت است ...!
سیدعلی_صالحی
نازنین هیچ کسی در پی اخبار تو نیست
فکر بیهوده مکن، طالب اسرار تو نیست
زندگی کن به همان نیک که خوش می دانی
رد و تایید کسی رونق بازار تو نیست
غلامرضا خجسته
ای زلف کج ات مایه رسوایی ما
دیریست نیامدی به کُنج تنهایی ما
شرح شکن زلف تو گویم ای دوست
جانانــه ببــار بــر پریشانــی ما
سید مهدی حسینی
پیدا و گمم در شب بارانی پاییز
در خلوت یک میکده با حال دل انگیز،
تصویر تو هر سو نظرم میرود آنجاست
ای در دل من میل تو ای عشق دلاویز!
هرجا که خراب است دلی، وادی عشق است
عشق است که زیلو شده آن قالی تبریز
در بلخ و خراسان و سمرقند و بخارا،
در کوی دل و در وطن و این تن ناچیز،
ویرانهی ما را بگذارید بماند…
بیشک شدهام عاشق ویرانی چنگیز!
ساجده نظیف