منم تصنیف آن آهوی سرگردان صحرائی

منم تصنیف آن آهوی سرگردان صحرائی
منم توصیف کوچ خسته ی یک ایل قشقائی

منم بی خواب و بی طاقت در این شب های یلدائی
منم توضیح شاعر در سرود نرم لالائی

گهی دلتنگ پروازم دمی دلبسته و افسون
گهی چون شیخ صنعان داده دل در شور و شیدائی


گهی وارسته از خویشم گهی همسایه با نفس و
ضمیری چار سر همچون خدایان برهمائی

به تسبیح و نماز و ورد مشغولم در این حیرت
مسلمانم ولی سرگرم افکار اهورائی

خدا را می پرستیدم ولی تا چشم بگشودم
خدائی تازه می بینم چنان تندیس بودائی

نمی دانم خدایا کیستی در مرز باورها
شبیه شعر و بارانی خلیلی یا مسیحائی

خدایا در تمنای حقیقت با دلی سوزان
نگاهم دار از ظن مسلمان های اینجائی

ایمان کاظمی

الهی عبدالله را از سه آفت نگاه دار:

الهی عبدالله را از سه آفت نگاه دار:

 از وساوس شیطانی و خواهشهای نفسانی و غرور نادانی.


#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری

سرفـراز است در دو دنیـا نـزدِ رب

سرفـراز است در دو دنیـا نـزدِ رب
آنکه را با صالحان گشت همنشین
چون نگاهش مظهرِ لطفِ خداست
بـی گمـان گـردد کلامش دلنشین


سلیمان ابوالقاسمی

حکایت کردی از رفتن تو گفتی از فراموشی

حکایت کردی از رفتن تو گفتی از فراموشی
برای گرمی عشقم تو گفتی سردو خاموشی
چقدر من گریه کردم تا بشویم رنگ این غربت
نمیدانستم ای نامرد که با قلبی هم آغوشی
در ویرانه ی قلبم را باقفل عشق تو بستم
و من روزی قسم خوردم برای تو فقط هستم
توهم یک بار قسم خوردی ولی بشکسته ای صد بار
تورا هر بار با گریه فقط از ان خدا خواستم
ولی افسوس ای بی رحم نبردی پی به راز من
ندانستی که آغوشت همیشه هست نیاز من
و آخرهم نفهمیدی تو ای نامرد بی انصاف
که عشق تو فقط میشد همیشه چاره ساز من ...

امیرحسین قمچیلی