محمد خاتم پیغمبران است
از او این گفته باقی در جهان است
همه رنگ و نژادی چون برادر
همه یکسان همه چون هم برابر
بال گشا و پر بزن در آسمان زیبا
دست فشان و پا بنه بر فرش سبز دنیا
بوی بهار میدهد کوچه ز عطر گلها
عشوه ز شور میبرد دلبرک فریبا
منم مهمان به درگاه الهی
به خوان و سفره ماه الهی
به خاکش سر نهم جانم وجودم
کجا راهی روم جز ره الهی
شاپرکم باغ گلم سلامی
از اون روزا برام بگو کلامی
رفتی ز دیده بر دلم نشستی
دل خوشم اکنون ز تو با پیامی
در خوان ضیافت الهی
در روزه بمان مکن گناهی
در روزه بود آنکه در این ماه
بر درگه او بَرَد پناهی
فروغ قاسمی
فراموشی،
نَفَسیست یخزده،
که از شکاف پنجرهای ترکخورده میتراود،
بیرحم و بیوزن،
خاطرات را چون تار عنکبوتی در باد پاره میکند.
چشم میدوزم به سقف،
صدای گامهایت را در راهروهای ذهنم احضار میکنم،
اما جز انعکاس تهی،
و زمزمهای که در استخوانهایم پیچیده،
هیچ نمییابم.
دستهایم،
که زمانی خطوط تنت را چون نقشهای مقدس میخواندند،
اکنون در انجمادِ یک جیب کهنه،
به انگشتانی بیجان بدل شدهاند،
خطوطی بیمعنا در فضا مینگارند،
گویی در پی ردی از تو،
یا شاید شبحی از خویش.
فراموشی،
تیغهایست کند و زنگزده،
نه میبُرد، نه رها میکند،
تنها خراشی ابدی بر سینهام میکشد،
تا خونِ یادت،
نَمنَم،
از رگهایم به خاکستر بپیوندد.
با نقابی از لبخند،
به آینه زمزمه میکنم:
"این نیز بگذرد"،
اما نمیگذرد،
بلکه در دوردستِ مه،
چون سایهای محو میشود،
و من،
با گامهایی که زمین را گم کردهاند،
همچنان در تعقیبش،
در این خلأ بیپایان،
خود را به خاک میسپارم.
رامین صحراگرد
مرا از ابرو باران آفریده
به اسفندو زمستان آفریده
من و زایندهرودِ چشمهایم
چنان رودِ پریشان آفریده
آتنا حسینی
یک روز که به فکر تو منتظر بودم من
دیدم که از آن دور کسی عین شما بود
گفتم چـه کنم بـا کـه بگویم سخنم را
رفتم تو نبودی فقط انگار خـدا بود
یک گـوشه نشستم کـه دمِ عیدی بیایی
اما تو که فکرت ز من انگار رها بود
دیدم تو نبودی و کسی وارد دل شد
گفتم برو از دل که فقط جـای شما بود
دلتنگ تـو بودم که به ضریح رضا (ع) رسیدم
صد ذکر منجی عالم بیاید بر دلم روا بود
ریحانه عاشوری
کنون که
گلهای باغچهٔ تو از تردید
غنچهها را وا میدارند به پژمردن
کنون که
بر بام تو برفها هنوز
به سخره میگیرند نوروز را
من اما در آوردگاه تند و تیز قلل منجمد
شکوه لالههای روییده
از نعش فرتوت خزان را دیدهام
که با سرهای سرخ
بی هراس از تیغ گلچین
برخاستهاند به پای بهار
دیدهام که
حتی نوزادانی نوپدید
انگشت در سمنوی سرخ سفرهٔ هفت سین
مزه میکنند نوروز نیاکانشان را
پیش تر از هر مزهای
دیدهام که
بر بلندای هر ده کورهای
پیرانِ خِرد آتشی میافروزند
برای زدودن سیاهی این سپهر
و می بینم که
منارههای معابد هم
نوروز را میخوانند
اگرچه به زبان یک اجنبی
علیزمان خانمحمدی
در اوقات شرعی نگاهت
اذان مغرب را به افق چشمانت میگویند
با شیرینی رطب لبهات، افطار میکنم
شال حریر بهارهات، سجّادهام میشود
لابلای جنگلزار موهات که در سکوت نمازم میرقصند، قبله را گم میکنم
و میفهمم که تمام عمر، روزه شکدار گرفته بودم...
حمیدرضا طاهری
خواستم دل بدهم، مثل زلیخا که نشد
یوسف مصر بیاید به دل آرا که نشد
خنده باشم به لبش تاج شوم روی سرش
دل من شاد شود از غم دنیا که نشد
همنشینم بشود خنده نشیند به لبم
یار نازم بشود دلبر رعنا که نشد
حسرت دیدن رویش به دل و دیده بماند
کاش می شد شعفی بر دل شیدا که نشد
عاشق خسته منم مرغ غزل خوان شده ام
بی وفا شد چه کنم همدم لیلا که نشد
خواستم مرهم زخمم بشود این همه وقت
تاشب تار رود، از دل تنها که نشد
ساحل خسته منم، کاش بیاید پی من
کی نشینم به کنارش ،لب دریا که نشد؟
لیلا رضاییان
خدایا به فرق شکافته اقام علی(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به پهلوی شکسته صاحب عالمین حضرت زهرا (س)
عجل لولیک الفرج
خدایا به غم دل امام حسن(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به سر بریده ارباب عالمین امام حسین(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به دستهای بریده اقام ابوالفضل(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به حق اقا علی اکبر (ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به حنجر پاره علی اصغر (ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به قد کشیده شده قاسم ابن الحسن(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به دست بریده عبدالله ابن الحسن(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به ابله های پاهای رقیه خاتون (س)
عجل لولیک الفرج
خدایا به اسارت زینب(س)
عجل لولیک الفرج
خدایا به گریه های زین العابدین(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به حق امام محمد باقر (ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به حق امام جعفر صادق (ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به غربت امام موسی ابن الجعفر(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به حق امام رضا(ع) عجل الولیک الفرج
خدایا به حق اقا جواد الئمه(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به حق امام هادی(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به حق امام حسن عسگری(ع)
عجل لولیک الفرج
خدایا به حق امام زمان عجل لولیک الفرج