یا که من زیبا پسندم، یا خسته ام، یا خوش باورم

یا که من زیبا پسندم، یا خسته ام، یا خوش باورم
عاشقم، سوگند بر دستان پر چین و چروک مادرم

عاشقی تلخ است و من پروانه ای که دور شمع
میپرم، بال و پری هم می‌زنم تا که بمیرم آخرم

البته شرطش به دست یار خوش کردار ماست
شاید او همچون نهالی تازه باشد، من که حاضرم


روز اول چون وجودش خواست، دل با خود برد
این دل دیوانه ام رفت و من هم لاجرم

چند روزی غرق دریای نگاه پر تلاطم اش شدم
ذهنیت از نقش طراحیِ خالق را بدیدم، آب گشتش آذرم

چون که دیدم بازیِ زیبا و بس جذاب چرخ روزگار
مهره ها را چیدم و آماده بودم، تا ببیند داورم

شرح حالم بد نبود تعریف نباشد از خودم
چون اجازه دست من نیست، بهتر است شعر قشنگم را به پایان آورم

محسن ماهور

ترک من کن سبز خوش رو

ترک من کن سبز خوش رو
ترک من که..
سرمای تاریکی اتش نبض را به اسارت گرفت
که خانه ای رنگین کمان پس از زمستان سردخانه ای رنگ ها شد
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من
که مبادا سرمایی صدایم ذوق غنچه ای شادت را به انجما ببرد
ترک من کن، ترک من
که سرمای نگاهم اتش چشمانت را منجمد نکند
برو محبوب روحم
برو...
که پروانه ها عاشقانه در انتظارت به دور شمع می چرخند
برو و با پروانه ها برقص
مگذار که پرت در سرمای من بسوزد
برو سبز وجودم برو
که دستان سردم برای به اغوش کشیدنت بی لیاقت اند
برو مرا ترک کن دریچه ای قلبم
برو..
که وجود سبزت در این سردخانه یخ نزند،
مرا ترک کن
مگذار که این سرما همه چیز مرا به اتش بکشد
ترک من کن سبز خوش رو ترک من که
روزی اگر توانستم به اغوشت می کشم بی انکه سردت شود
اکنون اما با اخرین گرمای وجودم و
اخرین ذره های عشق تورا از خود می رانم
که وجود سبزت رنج نبیند

ارام آتور

باز غروب شد قصه ی تکرار تو

باز غروب شد قصه ی تکرار تو
مهتابی که در میان مه
سرای خودش فرا خواند مرا
ساز عشقت و عاشقانه هایم
که هر بار زیبا به آغوش میکشید


ملیحه ایرانلو

گفتم که بمان،ضرر ندارد

گفتم که بمان،ضرر ندارد
گفتا که به من نظر ندارد

گفتم تو به فکر حال من باش
گفتا که ز من خبر ندارد

گفتم که ستاره ها به نامت
گفتا که دگر اثر ندارد

گفتم که سفر روم بدونت
گفتا که طویله خر ندارد

گفتم تو سرم به باد دادی
گفتا که جنازه سر ندارد

گفتم که خموش،ای دغل کار
گفتا که دغل،حرم ندارد

گفتم بنشین که من بگویم
گفتا که مرض سخن ندارد

گفتم تو نرو که غصه دارم
گفتا که غمت،اهم ندارد

گفتم که اگر روی بمیرم
گفتا به عزا،سیه ندارد

گفتم که دگر بکش چکادت
گفتا که تفنگ فشنگ ندارد

سید میلاد موسوی

قند بر روی لبت از انگبین شیرین تر است

قند بر روی لبت از انگبین شیرین تر است
رنگ صورت را مگو از برف هم سیمین تر است

در برم باشی نیازی نیست به قرص و دوا
چون لبت تسکین دردم کامل و تامین تر است

نازنین نوریان

باران تو چرا بی تابی ؟

باران تو چرا بی تابی ؟
گاهی نم اشک و گاه سیلابی
بر ویرانه ی فقر چون میباری
سیلابی و بی امان فقط میباری
بر کاخ بلند اغنیا اما تو
می آیی و شاعرانه هم میباری
بر خاک ترک خورده دشت اما تو
قهری و به سوی ناکجا میباری

رضا محمدی

با نام همان کس که ثمن بخش کلام است

با نام همان کس که ثمن بخش کلام است
از یاد خدا آینه از نقره و فام است
صد حیف که این آینه از ناوک چشمت
خون گشت و دگر کار برایش که تمام است
بعد از تو به جز گریه و اشک و دل خونین
می از کف آن حور گرفتن که حرام است
بد گفتن از این یار دلی پخته بخواهد
این شعر برای پسری کوچک و خام است
پیکار برای دل تو بس که زیاد است
تنها کس پاکیزه ز تو ابن سلام است
این لعبت آهو نظری جای ندیدم
هی ماندی و رفتی و دلم در پی کام است
در دام بیفتاد دلم پیش کمندت
از نرمی این موی شکار اهلی و رام است
تا هجر تو بر بام دلم سخت نظر کرد
شیرین تر از این هجر غم انگیز کدام است ؟


امیرحسین دوستی

تو را دیگر هیچ‌ شمشاد

تو را دیگر هیچ‌ شمشاد
به یادم نمی آورد از من
نه : باد :، خبری برای تو


محمد ترکمان