اینجا بهشت خوب خدا ، شهر پاک من

اینجا بهشت خوب خدا ، شهر پاک من
فنوج من نماد صفاست و پلاک من
بر صخره ها و خاک و گلش بوسه میزنم
آیینه ی بلوچ مهِ تابناک من


فروغ قاسمی

ای گل سرخ دیانت چهرهٔ زیبای تو

ای گل سرخ دیانت چهرهٔ زیبای تو
از حریر نرم ایمان جامه بر بالای تو

ریشه از تقوا گرفتی گشته‌ای سرو سهی
باشد از شرم و حیا گلگون گل سیمای تو

از نجابت شبنم پاک سحرگاهان شدی
تو گلی، عالم همه چون بلبل شیدای تو

فتنه گر بینی به قرآن رو کنی آرام جان
ماه قرآن می‌کند روشن همه شب‌های تو

دست تو دست سخاوت، در کرامت سرمدی
عالمی چشم انتظار زهرهٔ زهرای تو

از طلوع یا حسین تا رفتن روح حسین
رنج دنیا را کشیده زینب کبرای تو

پارهٔ تن گشته‌ای بهر پدر ای نازنین
همسرت همچون علی، باشد علی مولای تو

تو بها دادی زنان را گوهر یکدانه‌ام
جان فدای حرمت و آن عزت والای تو

زینت تو سادگی، زیور کلام نور تو
رهرو راه خدا پنهان و هم پیدای تو


فروغ قاسمی

ارغوان گریه مکن همچو منی بسیارند

ارغوان گریه مکن همچو منی بسیارند
که ز دوری رخ مهرک جان بیمارند

گرچه در باغ و چمن غنچه زند خنده به تو
باغبانان همه شب تا به سحر بیدارند

من و تو عاشق یک نقطه پرگار وجود
جاهلان از نفس باد صبا بیزارند

پل زدم فاصله‌ها تا به تو نزدیک شوم
غافل آنکه همه چشم به ره منتظر و هشیارند


فروغ قاسمی

هوای مهربانی خوش هوایی ست

هوای مهربانی خوش هوایی ست
ز سرمستی در آن شور و نوایی ست

به شهر عشق و خوبی‌ها نظر کن
که هر درد تو را آنجا دوایی ست

هزاران گل ز باغ آشنایی
تو گویی کوچه‌هایش روشنایی ست

همه غمخوار هم یک رنگ و یکدل
نمی‌دانی در آنجا چه صفایی ست


فروغ قاسمی

وه چه فریادی میان سینه مدفون کرده‌ام

وه چه فریادی میان سینه مدفون کرده‌ام
من سکوتم را به نام عشق مجنون کرده‌ام

سرد و سنگین باشد این فریاد مانده در سکوت
در غریبی جام چشمم راپر از خون کرده‌ام

من نگفتم راز دل جز با خدا بهر کسی
کاین چنین ماری درون خانه افسون کرده‌ام

با وفا و عاطفه با عشق و یاری خانه را
چون بهشتی بهر آن چشمان مفتون کرده‌ام

من که فانوسی به کولاک زمستانم به شب
چون بگویم؟ چهره‌ام را با چه گلگون کرده‌ام


فروغ قاسمی

گرچه دیدار من و تو رفته تا روز قیامت

گرچه دیدار من و تو رفته تا روز قیامت
سوزم از هجران رویت تا ابد تا بی‌نهایت

در سحرگاه بهاران سنبل و شب بو به نجوا
ای گل سرخ شقایق پرسم از تو من حکایت

هر پرستویی بیاید در بهاران سوی خانه
تو بیا تا گل بریزم من، گل مریم به پایت


دور قاب زندگی را می‌کشم یک خط آبی
تا شوم پروانه تو، جان دهم میرم برایت

ای تو شمع روشن من روشنی بخش سرایم
سوختم پروانه آسا از غمت من از برایت

روزگارت کرده خاموش گشته روزم همچو شب‌ها
ای گل عشق و سخاوت من کنم از تو شکایت


فروغ قاسمی

آید به سراغ دل من هر غم دنیا

آید به سراغ دل من هر غم دنیا
چون رود که ریزد به دل و دامن دریا

سرخیِ رخم سیلی دهر است مپندار
از دیدن یارم شده‌ام واله و شیدا

از لاله مگر جز رخ گلگون چه نشانیست
بر چهره من داغ دو صد لاله هویدا

من ریگ بیابان غریبم که ز هر سو
بادی وزد و جسم مرا بر کَنَد از جا

در سایهٔ من کس نتوانست نشیند
خارم که گرفته است به غربتکده‌ای جا

فروغ قاسمی

چو بازایی، نهی پا را به روی چشم بیمارم

چو بازایی، نهی پا را به روی چشم بیمارم
تو را نادیده سرمستم، چرا گویم که هشیارم

چون نرگس چشم جادویت،بهاران عطر گیسویت
به فروردین دیدارت پر از برگم، سپیدارم

به آغوش تو آسایش، به دستان تو آرامش
به جای سبزه عیدم، گل عشق تو می‌کارم

بریزم من به پایت گل، گل سوسن، گل سنبل
گل میخک کنم فرشت، اگر آیی به دیدارم

در میخانه می‌بندم، ز دل مستانه می‌خندم
میان مردمان گویم، تو را من دوست می‌دارم


فروغ قاسمی

گهی آرامی و گاهی چو طوفان

گهی آرامی و گاهی چو طوفان
ببندی بشکنی هر عهد و پیمان

به ظاهر آدمی خوش رو نمایی
به باطن همچو دریایی خروشان

گهی سوزان کویر دشت لوتی
گهی چون ابر تیره پیک باران

به روزی شاد و سرمست و غزل خوان
به فردا می‌شوی غمگین و گریان

به عشق و عاطفه گه بی‌نظیری
به قهر و کینه گه چون تیغ بران

به پروازی گهی در آسمان‌ها
گهی در قعر چاهی گشته زندان

گهی گویی که من عاشق‌ترینم
از این گفته شوی فردا پشیمان

گهی گویی که مردم بهترینند
شوی گاهی از این مردم گریزان

گهی آتش زنی بر خرمن خود
گهی آبی بر آتش در نیستان

تو شیرینی، تو تلخی، شور و ترشی
عجب معجون کمیابی تو انسان


فروغ قاسمی

ای تو تنها گل به باغ آرزو

ای تو تنها گل به باغ آرزو
ای سراغم را گرفته کو به کو

رودباری پر هیاهو گشته‌ای
این بود از رفتن جویی به جو

آمدی دریای سینه جای تو
گشته ای با موج عشقم روبرو


یا که چون من سینه بر ساحل زنی
یا که چون آبی شوی اندر سبو

گر شوی دریا ز سعی خود شوی
از دو صد سنگ سر راهت بگو

خنده زد بر من که قطره بوده‌ام
بهر دیدار توام سویی به سو

فروغ قاسمی