راز خود با تو بگویم ای خدا

راز خود با تو بگویم ای خدا
مُردم از مکر و فریب و حیله‌ها

با نجابت با متانت با شرف
زندگی کردم ولی دیدم ریا

چشم گریان، دل پریشان، رخ غمین
مُهر بر لب مانده‌ام در زیر پا


با صبوری با گذشت و معرفت
سوختم خاکسترم مانده به جا

فروغ قاسمی

پرچم ایران بود مهر خدا

پرچم ایران بود مهر خدا
قرمزش همرنگ خون لاله‌ها

رنگ سبزش نوبهار لحظه‌ها
هست سفیدش رنگ صلح و هم صفا


فروغ قاسمی

شعله زنی مرا به جان گریه کنی بمان بمان

شعله زنی مرا به جان گریه کنی بمان بمان
باور من کجا شود قصه این قصه آن

زار مزن که عاشقم خون به جگر شقایقم
دست تو رو شده بدان قسم مخور مرا به
جان

فروغ قاسمی

منم باران تویی رنگین کمانی

منم باران تویی رنگین کمانی
تو شوری با صفایی شادمانی

تمام خاطراتم از تو زیبا
هر آنچه بهترین باشد تو آنی


فروغ قاسمی

غم و رنج از حد فزونم ببین

غم و رنج از حد فزونم ببین
دو چشم تر و اشک و خونم ببین

همه زندگی بودم و شور و شوق
رسیدم به ساحل کنونم ببین

نه امید مانده به دنیا مرا
نه شوقی به ماندن جنونم ببین


به صورت اگرچه گل گلشنم
مبین چهره‌ام را درونم ببین

فروغ قاسمی

دو پروانه دو دیوانه دو عاشق

دو پروانه دو دیوانه دو عاشق
یکی چون لاله و آن یک شقایق

یکی زخم زن تار و ستارش
یکی خواند به آواز از حقایق

یکی سرمشق هر روزش بود عشق
یکی رنگین کمان سازد دقایق

ولی هر دو چنان سنگ صبوری
بسوزند و بسازند از خلایق

به طوفان و به موج و قهر دریا
به تخته پاره‌ای در پشت قایق

نه ترس و وحشتی نی داد و فریاد
کشند آهی و پرسند ما را چه لایق


فروغ قاسمی

کنی ظلم و ستم بر مردم زار

کنی ظلم و ستم بر مردم زار
گمان داری خدایی نیست در کار

ندارد چون خدا چوبش صدایی
شود افعی یکی از هر دو تا مار

چنان زهری خوری در جام جانت
که در دم جان دهی ای مردم آزار

درون پیله‌ای از زر چو کرمی
به خوابی تا قیامت ای تبهکار

ز بس هستی سیه کار و سیه‌ روز
همه از دیدن روی تو بیزار


فروغ قاسمی

شهادت دهم من به یکتاییش

شهادت دهم من به یکتاییش
به قدرت به حکمت به داناییش

کجا سر بتابم ز فرمان او
به جز دیدنش کِی کنم آرزو

به کوه و بیابان و دشت و دمن
به باغ و به گلشن به خار و گَوَن

به تعظیم و تکریم و در سجده‌ام
بَرَم امر او زانکه من بنده‌ام

فروغ قاسمی

با درودی با سرودی با نوایی عاشقانه

با درودی با سرودی با نوایی عاشقانه
بهر تو سازم ترانه شعرهایی عاشقانه

با تو گویم این سخن ای عزیزم عشق من
دوستت دارم همچو جانم با صفایی عاشقانه

در سکوت سبز رویا با بلمرانی به دریا
محو موج نقره‌ای مهر و وفایی عاشقانه

خوش به امروز و به فردا خوش به خوبیهای دنیا
تا که گردد روزگاران بهرمان روزهایی عاشقانه


فروغ قاسمی

گلدون توی خونه گل کرده باز دوباره

گلدون توی خونه گل کرده باز دوباره
بیا ببین عزیزم چه رنگ شادی داره

دوتا پرستوی ما غمین و زار و خسته
منتظر تو هستند میگن بیا بهاره

فروغ قاسمی