حالِ کودکی را دارم
که گفتی همین جا بمان،
زود برمیگردم...
چند سالی میگذرد جانم
همان جا مانده ام...
کودک است دیگر،
همه چیز را باور میکند
معلمم در سیزده سالگى، سؤالى پرسید و گفته انتظار ندارم بتوانی به سؤال من پاسخ دهی.
اما اگر در پنجاه سالگى هم نتوانی پاسخى براى آن بیابی،
در این صورت، حتم بدان که زندگی را ضایع کردهای.
"به خاطر چه چیزی باید از شما یاد کنند؟"
پیتردراکر
عزیز من، عزیز من
عزیزترین من
که چشم هایت
چون غنیمت کمیاب کندوهای کوهستان است
که لب هایت
تنها گل روییده در گرمسیر من است
که دندان هایت
آخرین ذخائر جنگی این کشاکش تن به تن هستند
درهای این معبد معرفت را به روی من نبند
ذهن علیل عشق
از فردایی که در چشم های تو می لرزد
چیز زیادی نمی داند.
"فرنگیس شنتیا"
تمام صدایت گمراهی ست
من به این گمراهی ایمان آورده ام
من این گمراهی را دوست دارم
من آغوش تو را می خواهم
آغوشی که حرام است
من لب هایی را می خواهم
که حدود شرعی بر آن جایز است
من اندامی را می خواهم
که خونم را حلال کند
هرچه تو بخواهی همان است
هرچه بگویی همان
بگو در آغوش شیطان بخوابم
بگو فرشتگان را قتل عام کنم
بگو...
این گمراهی را دوست دارم
من از صراط مستقیم به تو می ترسم
من به دست های تو ایمان دارم
به چشمهایت اعتقاد راسخ
"ندی انسی الحاج"
ترجمه: بابک شاکر
رهبر انقلاب:
همه ما نقص داریم. خب؛ حالا تا از هم دوریم، این نقصها را نمیدانیم؛
به مجردی که ازدواج انجام شد و کنار هم قرار گرفتیم، کمکم کمبودها ظاهر میشود.
حالا ناراضی باشیم؟ نخیر؛ باید زندگی را آنگونه که هست، پذیرفت و با آن ساخت.
البته یک عیبهایی هست که قابل برطرف شدن است، آنها را برطرف کنید.
یک عیبهایی هم هست که قابل برطرف شدن نیست؛ با آنها هم باید بسازید
آن یار طلب کن که تو را باشد و بس
معشوقهی صد هزار کس را چه کنی؟
#ابوسعید_ابوالخیر
جوان به پیرمردگفت
خوشبخت خواهم شد
خواستگارم
به خاطر من
پدر ومادرش راپس زد
پیر گفت
خوشبخت نمیشوی
کسی که چشم بر
زحمت پدر ومادربست
بخاطر تو
روزی چشم بر تو هم
خواهد بست بخاطر دیگری