-
ـ نه، وصل ممکن نیست،
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:42
ـ نه، وصل ممکن نیست، همیشه فاصلهای هست. اگر چه منحنی آب بالش خوبی است. برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر، همیشه فاصلهای هست. دچار باید بود و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد. و عشق سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست. و عشق صدای فاصلههاست. صدای فاصلههایی که ـ غرق ابهامند سهراب_سپهری
-
رخِ دلدار در ماه است و امشب چَشم، بیخواب است
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:41
رخِ دلدار در ماه است و امشب چَشم، بیخواب است دلِ خاکسترِ پروانه گرد شمع، بی تاب است چه باکی دارم از تنهایی و تاریکی و ظلمت؟ خیال دوست در شبهای تارِ من، چو مهتاب است بیار ای اهل دل جامی که از باده وضو سازم که امشب رو به سوی خانهی معشوق، محراب است چو کردی عشق را در زیر باران جستجو، بنگر به چشم عاشق شوریده باران نیست،...
-
تن من حس تو را میشنود
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:40
تن من حس تو را میشنود دل من روی تورا می بوید روحمن آمیخته با روح تو در سرم حسو هیاهوی تو پوستم آینه از حس لطیف برگت جانم روی تو را میطلبد چشم اما به حقیقت مدهوش و نسیم نور تو را می جوید... مهدی عارفخانی
-
رفتی وچشمانم سیل باران گرفت
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:38
رفتی وچشمانم سیل باران گرفت غروب بی تو بغض ز جانان گرفت بهر رفتنت تعبیری نداشت سرنوشت شایدزندگی تورا زمن بهرتاوان گرفت نیستی و من غرق در بی سامانی ام چون باتو شد این من سامان گرفت رانده بود ما را زندگی از آغوش خود آمدی و باز مرا در بر و دامان گرفت بارفتنت عشق را رها کردم نیمه راهی چه کردی که دوباره دل درگریبان گرفت...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:37
-
پر از گفتگو بودم با خود
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:36
پر از گفتگو بودم با خود آغشته شدم به تو رگ اشک پاره شده و مدام میجوشد با باد با ابر با برف و با آفتاب و با و با و با دستم را باز میکنم و جهان را رها میسازم به تو گوش میدهم و ذره ای از تو میشوم میگذارم که چون راز بمانیم اما تو دلیر باش سفر در جستجوی ناشناخته طولانیست مکاشفه ها کافی نیست و کتابها بودا شدن ست حال آنکه...
-
قلمم آرامتر نویسد
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:34
قلمم آرامتر نویسد که دفترم قرار ندارد نوشتنم گفته ها دارد که از اعتماد غصه ببارد غصه از درد قصه ها شمارد نگاهم به آسمان می خورد که انگار خورشیدی ندارد باکش نیست اگر هم باشد زیرا در تابیدن بخیل ها دارد چرا سر ناسازگاری می گذارد تا آفتاب و مهتاب شکوه گذارند که نوری از آنان به زمین بتابد پوران گشولی
-
کاش آفتابِ رُخَش آتش به این هاری نبود
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:33
کاش آفتابِ رُخَش آتش به این هاری نبود یاسِ چشمانَش گُل آویزِ لبی خندان و ستّاری نبود دوش بر جانم شرر زد سلسله مویِ کمندش خالقا کاش آن رویِ چو مهتابش به هر قابی ودیواری نبود دل به رویای وصالش آرزوها در شبِ تارم خرید کاش بارانِ نگاهش وعدهی هر بوتهی خاری نبود تا کجا بر نقشِ او طالع زَنَم بر دُردِ زهر آلودهای کاش تیرِ...
-
باد
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:31
باد در موهای کمپشتش دست میکرد، او را به عطر عاشقی سَرمست میکرد. رویای دیروز را برایَش باز میگفت، با یک تَلالو رویشی آغاز میکرد. موی بلندش با نسیم پرواز میرفت، با قامتش صد جلوِی طناز میکرد. در اوج، با بوی اقاقیها مست میشد، با موج و ریتم زندگی او بسط میکرد. تو فصل سرما، در رویای فردا، پای برهنه با نسل گرما رقص...
-
عجب مرغِ چالاکی بودم !
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 09:30
عجب مرغِ چالاکی بودم ! دنیا ، با دو انگشتِ درد و وحشت چنان نیشترم گرفت که بالم شکست. سحرفهامی
-
باز ببار عشق که باز آمدیم
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:52
باز ببار عشق که باز آمدیم ساز تو کردیم به ساز آمدیم چشم تو شور دل مارا گریست ناز تو کردی و به ناز آمدیم ذره شدیم از نگه آفتاب در پی آن ذره نواز آمدیم آتش تو خرمن عالم بسوخت سوخته از سوزو گداز آمدیم باز کن آن پنجره را باز کن عشق بباران به نیاز آمدیم نام نسیم از دهن گل وزید با نم شبنم به نماز آمدیم سید محمد علی وکیلی...
-
تپش سینه ی تنگ
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:52
تپش سینه ی تنگ سرکشی ازسرجنگ عطشی عصیان گر وحشتی ویران گر کوچه های شهر سرد نم باران چواسیدبردل سنگ می شکافددل تنگ بادمی آیدازراه دراز شده است پنجره باز خانه ام سردشدازشدت باد بادردرخانه ی من پی ربودن توست پی عطرتنت روی پیراهنت پی دزدیدن ان موی سیاه پی عشقی که به اسارت رفت درخانه ی ما دلارام دائی
-
دلم افتاده به یادت زیربارون،
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:51
دلم افتاده به یادت زیربارون، که میباره مثل چشام ،زیر ناودون صدات آرامشی داره ،عجیبه مثِ لالاییِ شبهای مجنون... علی هاشم پور
-
نمی آید عزیزجانم
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:50
نمی آید عزیزجانم نمی آید ودلتنگی قلبم رامیفشارد چتری ندارم تا خیس نشوم زیرباران چشم هایم زمزمه های امید برایم کشنده تر از زهر شده انگار چشمانم به لب های طبیبی دوخته شده تا از تو بگوید میتوانم دوباره تورا درآغوش بگیرم ؟ یاجدا از اغوشت کنار خاک عشقمان بمیرم مرا غم تو نکشد انتظار خواهد کشت یا ترس بازنگشتن توبه خانه......
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:49
-
عشق است اگر چه اشتباه من و تو
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:49
عشق است اگر چه اشتباه من و تو بین من و تو همین گناه من و تو دورند ز هم هزار سال نوری منظومهی شمسی نگاه من و تو محمد ناصر خدایار
-
ماه شب تارم، دلبر و دلدارم
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:48
ماه شب تارم، دلبر و دلدارم آن نازنین مهربان آمد به دیدارم آن روز که مهمان بود زلفانش پریشان بود از عشق و عاشقی گلم گویا پشیمان بود مدعی است طالب گنج عشق و هجر و درد ورنج تو زحرف یار خودت خرده نگیر و هیچ مرنج گفت دلبرم آرام جان ای بلبل شیرین زبان سخت است راه عاشقی کی این تحمل می توان مریم درزاده
-
بخارآب،سردشده
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:47
بخارآب،سردشده ابرشده ابرسردشده باران وبرف شده جویبارها رودها دریاها اقیانوس ها ... خدا بخارآبها ابرها باران وبرفها جویبارها رودها دریاها اقیانوس ها محمدبختیاری مرکیه
-
من بهار بودم
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:46
من بهار بودم فصل شکفتن و رویش بینِ ما بوسههای آبدار و عطش عشق میدانستم فصل تو برسد، خزان خواهد شد هیچیک از ما مقصر نبودیم ما فقط خودمان بودیم همین و بس مسعود حسنوند
-
غمی در سینه افتاده و غمخواری نمی بینم
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 09:46
غمی در سینه افتاده و غمخواری نمی بینم دگر عادت به آن کرده و پایانی نمی بینم زبانه می کشد هر دم شرر از آتش این دل به جز دود و دم و شعله اِلمانی نمی بینم به دل گفتم باید من بکاهم از غمت امروز گرفته شوق پروازت ، پر و بالی نمی بینم قلم برداشتم بنویسم و دل را رها سازم شد آتش از لهیب آن ، قلمدانی نمی بینم نهادم نیش آتشبار...
-
بارش باران شگفت انگیز بود
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:47
بارش باران شگفت انگیز بود از پس اَبری که خوف انگیز بود روز بود اما سیه پوشانده بودش آسمان رعد و سیلابی که رعب انگیز بود با خودم گفتم چه سرّی دارد این؟ چون علائم ها عجب انگیز بود! اَبر گریان مشهد منظور داشت تا که شد عصری که بهت انگیز بود پر گرفتند جمع مردانی ز خاک در سقوطی که سئوال انگیز بود سیّدی از بهر آب آتش گرفت...
-
سر به سجاده زدم، عشق ندا داد: بیا
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:46
سر به سجاده زدم، عشق ندا داد: بیا سخن عشق چه زیبا، به زبانم بنشست دل به تاریکی شب بود و تپشهای سکوت شور آن لحظه چنان بر رگ و جانم بنشست الکلِ گردن یار است که دل را زده مست مِی کجا بود؟ که این جرعه ز ساغر نگذشت نور پیچید به زلفش، قمر از شرم شکست شب فرو رفت به سجده، چو جمالش بنگشت تا سحر مستِ تجلّیست دل از جامِ نگاه...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:46
-
راز خود با تو بگویم ای خدا
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:44
راز خود با تو بگویم ای خدا مُردم از مکر و فریب و حیلهها با نجابت با متانت با شرف زندگی کردم ولی دیدم ریا چشم گریان، دل پریشان، رخ غمین مُهر بر لب ماندهام در زیر پا با صبوری با گذشت و معرفت سوختم خاکسترم مانده به جا فروغ قاسمی
-
پیراهن آفتاب بر تن دارم،
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:43
پیراهن آفتاب بر تن دارم، تا در آغوشت، گلهای عشق شکوفا شوند و نور در هر گلبرگ بوسهای از زندگی بگیرد. سیدحسن نبی پور
-
برای داشتنت، هرچه در دل داشتم،
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:42
برای داشتنت، هرچه در دل داشتم، ناپیدا بود به ماه چنگ زدم، اما گیسوانت در سکوت، دستم را گرفت. سیدحسن نبی پور
-
همیشه آرزوم این بود
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:42
همیشه آرزوم این بود دست تو باشه توو دستم سرتو باشه رو شونم که بگم عاشقت هستم دلم میخواست فقط یکبار با تو باشم زیر بارون عطر تو باشه توو خونم عطر ناب آفتاب گردون باورم نمیشه اصلا" که به آرزوم رسیدم تو به این دریای احساس خوش اومدی قوی سپیدم آرمین محمدی
-
سیاحت میکنم چشمِ سیاهت
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:41
سیاحت میکنم چشمِ سیاهت نشستم در کمین، بهر نگاهت اگر فرصت نصیبم گردد این بار نشانم بوسهای بر روی ماهت ز لبخندت جهانم رنگ گیرد بهارم میشود عطرِ پگاهت دل من بیتو چون مرغی اسیر است که پر میریزد از شوقِ پناهت بیا ای جان که این دل بیقرارت کند جانبازی اندر گردِ راهت مهدی سلمانی
-
بیا به کنارم بنشین تا از دلخوشی های مان بگوییم
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:40
بیا به کنارم بنشین تا از دلخوشی های مان بگوییم از روزهای مانده در یادمان بگوییم آفتاب و مهتاب های رنگارنگ مان و آن شور و اشتیاق کودکانه مان هر لحظه اش زندگی بود آبِ زلالی بر جان مان بود بگوییم از آن لحظاتِ بی تکرارمان آروزی های رنگی و پاک مان می درخشیدیم به مانندِ خورشیدِ عشق می کاویدیم زندگی را از بهشت شادی های مان...
-
خانه ات آباد ای دل رهسپارم در سرایت
شنبه 20 اردیبهشت 1404 09:39
خانه ات آباد ای دل رهسپارم در سرایت بشنو از این یار دیرین تا بگویم ماجرایت دیده را دریا توان کرد وقت از دنیا بریدن حرفمان از همدلی بود جز خودی اما ندیدن باتو ای بیگانه با من درد خود باید بگویم هرچه بیش از دل برآید مختصر آید به سویم در پگاه آرزویت نغمه ها سر داده ام یار امتحان را ساده تر کن جانب حق را نگه دار بیش از...