از خویشتن داری خبر میدانی آن رازت چه‌شد؟

از خویشتن داری خبر میدانی آن رازت چه‌شد؟
آن قلب وسعت دیده‌ی پر زخم و خنجرت چه‌شد؟
دانی چرا اکنون اندوهت سرریز و بی پایان شده؟
ایـن دل برای قعر غم حالا دگر شـایان شده؟
دانی و من میدانمت چون از خـودم میخوانمت
آمدن تونزدیک است ومن هم لولیک‌الفرج‌ها میگویمت

ریحانه عاشوری

یک روز که به فکر تو منتظر بودم من

یک روز که به فکر تو منتظر بودم من
دیدم که از آن دور کسی عین شما بود
 گفتم چـه کنم بـا کـه بگویم سخنم را
   رفتم تو نبودی فقط انگار خـدا بود
یک گـوشه نشستم کـه دمِ عیدی بیایی
   اما تو که فکرت ز من انگار رها بود
  دیدم تو نبودی و کسی وارد دل شد
گفتم برو از دل که فقط جـای شما بود
  دلتنگ تـو بودم که به ضریح رضا (ع) رسیدم
صد ذکر منجی عالم بیاید بر دلم روا بود


ریحانه عاشوری

تا یاد شدش نام خدا از سر آن عرش

تا یاد شدش نام خدا از سر آن عرش
آرام گرفت این دل آشفته و جانم

در سایه‌ی رحمتش، دل‌ها شاداب گشت
هر غم و اندوهی ز دل‌ها برفت و رفت

چشمانم به نورش روشن شد، ای نور امید
در دل تاریکی‌ها، تویی نور و روشنی

با یاد تو ای خالق، ز غم‌ها دور شدم
در آغوش محبتت، ز هر درد رها شدم

تا یاد شدش نام خدا، جانم در امان
در این دنیای پر از غم، تویی مونس جان

هر لحظه که می‌گذرد، یاد تو در دل است
با نام تو زندگی، پر از عشق و شادابی است

ای خالق بی‌نظیر، بر دل‌ها بگشای در
تا در سایه‌ی رحمتت،بگیرم بال و پر

ریحانه عاشوری

در باغی پر از گل، پروانه‌ای می‌رقصد

در باغی پر از گل، پروانه‌ای می‌رقصد

با نغمه‌ای دل‌نشین، در آغوش باد می‌چرخد

چشم‌هایش مانند شب، پر از راز و سکوت

در جستجوی عشق، می‌تابد چون صبح و نور

بر روی گل‌های ناز، با بوسه‌ای لطیف

عطر زندگی را می‌پروراند، با دل شاد و ملیح

زندگی‌اش کوتاه، اما پر از شور و شوق

در هر پروازش، قصه‌ای از عشق و نغمه‌ای نو

ای پروانه آبی، تو راز آسمانی

در دل شب‌های تار، می‌تابی چون ستاره‌ای


ریحانه عاشوری

در زیر گنبد طلای این صحنت بی قرارم

در زیر گنبد طلای  این صحنت بی قرارم
محتاج یک دیده خوش از سوی یارم

با دیدن روی سفیدت چشم بستم
از روبه رویی با مزارت سخت زارم

صحن به صحن دست بردم سوی دعا
بوسیدم آن دیوار و همچو گلعذارم

صفا باشد جان زائران سوی ضریحت
من پریشانم و سرسخت عشق تو دچارم

نذر دل و جان کرده ام فدایت از بهر شفاعت
از روی  زیبایت رضا جان(ع) شرمسارم

ضریحت را بوسیده لبهایم چه زیبا
چون عاشقی شیدا در این گوشه کنارم

ملک خراسانی  تو ای گرما بخش پر نور
در محضر تو من غریب و سخت خوارم

سجده    برآورده    دلم  سوی  مناره
گویی‌‌  منِ  ریحانه   برای  این دیارم


ریحانه عاشوری