رخِ دلدار در ماه است و امشب چَشم، بی‌خواب است

رخِ دلدار در ماه است و امشب چَشم، بی‌خواب است
دلِ خاکسترِ پروانه گرد شمع، بی تاب است

چه باکی دارم از تنهایی و تاریکی و ظلمت؟
خیال دوست در شب‌های تارِ من، چو مهتاب است

بیار ای اهل دل جامی که از باده وضو سازم
که امشب رو به سوی خانه‌ی معشوق، محراب است


چو کردی عشق را در زیر باران جستجو، بنگر
به چشم عاشق شوریده باران نیست، سیلاب است

ببار ای ابر بارانی به حالم، زانکه میدانی
سرشکِ دیده در هجرانِ جانان دُرّ نایاب است

ساجده نظیف