به هوای تو
کمی عطرِ دارچین
پراکنده ام
دمنوشِ این شعر را
روی مزارم بریز
من
در هوای تو
پَر آکنده ام...
کامران_رسول_زاده
حالا که نیستی
بیا خیال کنیم درختیم
که هر کداممان
یک جای این جنگل
ریشه کردهایم
تو بگو عاشق پرندهای
من هم نمى گویم
قرار نیست کسی بفهمد
ما از ریشه
عاشق همیم... 〰
کامران_رسول_زاده
نوشتم این بار بهار
که گُل کنى در من
دست هایم دارند شکوفه مى دهند...
〰
کامران_رسول_زاده
حتّى تمام عطرهاى سرکِشِ پاریس
حتّى تمام باغ هاى پر گُلِ خیتورن
حتّى تمام قهوه هاى تلخ مولن رُژ
حتّى تمام نوترِدام و ایفل و مومِغ
طعم تن تو را به مذاقم نمى دهند
این جا خیال تو حتّى، خیال نیست
این جاى هواى پریدن و بال، نیست
این جا بهارِ تو حتّى بهار نیست
من بى قرار تو این جا قرار نیست
این جا بدون تو باران بهانه نیست
این جا بدون تو باران ترانه نیست
این جا بدون تو فردا نمى رسد
این جا بدون تو شب، شب نمى شود
من از تمام جهان باز بى تو ام
من تا تمام جهان باز بى تو ام
من با تمام جهان باز بى تو ام
من بى تمام جهان باز بى تو ام
من در تمام جهان باز بى تو ام...
تو در تمام جهان فرق مى کنى
تو از تمام جهان فرق مى کنى
تو تا تمام جهان فرق مى کنى
تو بى تمام جهان فرق مى کنى
تو با تمام جهان فرق مى کنى...
〰
کامران_رسول_زاده
خسته ام
مثل جنگ ناتمامى که تمام شده
و از پشته هاى کشته هاش
خاکریزِ خون برآمده
بى آن که کسى بداند
دشمن
کدام مان است،
خسته ام
مثل شاعرى
که اواخر همین سطر
به خواب مى رود...
کامران_رسول_زاده
جهان
خالیتر از آن است
که جای خالی تو را حس نکنم
و خیال کن
چه خالی شدهام
وقتی حتی خیالت هم
سهم دیگران شده باشد
#کامران رسول زاده
قرمز بپوش
که جهان با لبهات هماهنگ شود
اینگونه سرخ
همینگونه سرختر
قرمز بپوش
و با خودت چیز مبهمی زمزمه کن
من این شعر را
از لبهای تو سرودهام...
خــالــــی از تــو
پُــــر مـی کـُنـــــم تمـــــام ِ سطـرهــــای شعـر را،
ایـن روزهــــــا
پُــــر از خــالــــی اَم...
"کـامـــران رســـــول زاده"
برای هر عملی در جهان
عکس العملی هست،
به اندازه ی خودش، در جهت مخالف،
تعادل جهانم به هم ریخته
از وقتی تو را
در جهت مخالف آغوشم
به اندازه ی خودم
کم دارم ...
کامران رسول زاده