عهد بستی
آنچه بین ماست ابدیست
یادم رفت که بپرسم آیا
عشق را می گویی
یا رنج را...؟
| نزار قبانی |
و قتی که عاشق به معشوقه گوید :
"من می پرستمت"
بی آنکه دانسته باشد
تاکید می کند
که عشق
دین دیگری است!
#نزار_قبانی
دلتنگ شده ام!
به من بیاموز
که ریشه ی عشقت را
از ته بزنم.
به من بیاموز
که اشک
چطور جان میدهد!
در خانه چشم؟
به من بیاموز
که قلب چگونه می میرد!
و دلتنگی
خود را می کشد.
#نزار_قبانی
می بوسمت ...
بدون سانسور...
و می گذارمت تیتر درشت روزنامه...
آنجا که حروفش را...
بی پروا چیده اند
و خبرهایش را محافظه کارانه ...
و من همیشه ...
زندگی را آسان گرفته ام
عشق را سخت ...
#نزار_قبانی
اگر تو نبودی
نمیدانم هر روز برای چه کسی مینوشتم
هر جلوه زیبا ناخوداگاه مرا به یاد تو می اندازد
و لاجرم مرا با خود به اوج میبرد
سرنگون میسازد ، میخنداند و میگریاند
ایکاش لا اقل دستم را میگرفتی
تا حرارت عشقم را درک کنی
گرچه میدانم هرگز نمیفهمی چقدر دوستت داشتم
و مشکل من اینروزها
همین است
"نزار قبانی"
اشتباه نکن
رفتنت فاجعه نیست برایم
من ایستاده می میرم،
چون بیدهای مجنون...!
"نزار قبانی"
اشتباه نکن
رفتنت فاجعه نیست برایم
من ایستاده می میرم،
چون بیدهای مجنون...!
"نزار قبانی"
باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف می زنم!
تو سرزمین منی!
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همانجا می میرم!
"نزار قبانی"