ﺑﺎﯾﺪ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ
ﺁﻏﻮﺷﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ
ﻭ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺑﮕﺸﺎﯾﺪ.
ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻮﯾﺪ،ﻫﯿﭻ ﻧﭙﺮﺳﺪ...
نزاﺭ_ﻗﺒﺎنی
چه می شد اگر خدا
آن که خورشید را
چون سیب درخشانی در میانهی آسمان جا داد،
آن که رودخانه ها را به رقص در آورد
و کوه ها را بر افراشت،
چه می شد اگر او، حتی به شوخی
مرا و تو را عوض می کرد
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر
نزار قبانی
باید کسی را ،
پیدا کنم دوستم داشته باشد ...!
آنقدر که ،
یکی از این شبهای لعنتی ...
آغوشش را ،
برای من و یک دنیا خستگی بگشاید !
هیچ نگوید ...
هیچ نپرسد ...
#نزار_قبانی
سکوت کن
زیباترین سخن
حدیث دستهای توست
بر روی میز
« شاعر : نزار قبانی »
قول دادم چشمانت را از دفتر خاطراتم پاک کنم
اما نمیدانستم با این کار زندگیام را
از صحنهی وجود پاک خواهم کرد
و نمیدانستم -با وجود اختلاف کوچکمان-
تو منی و من توام.
بهت قول دادم که دوستت نداشته باشم
وای چه حماقتی
با خودم چه کار کردم؟
من از شدت صداقت دروغ میگفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم
"نزار قبانی"
گیلاس های باغ
سرخ تر شده اند
دوباره باد
بوسه هایم را
اشتباهی برد...
فرنگیس_حقیقی
.
.
دلم را که مرور میکنم
تمام آن از آن توست
فقط نقطه ای از آن خودم
روی آن نقطه هم
میخ میکوبم
و قاب عکس تو را می آویزم.
نزار_قبانی
من
از عشق
نمی نویسم
فقط....
از تو
می نویسم
و عشق
خود از کلامم زاده می شود
تو با کدام زبان صدایم می زنی
سکوت تو را لمس می کنم
به من که نگاه می کنی
به لکنت می افتم
زبان عشق ، سکوت می خواهد
زبان عشق ، واژه ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می کنی
می خواهم زبان تو را بیاموزم
نزار قبانی
بگذار به همهی زبانهایی که میدانی و نمیدانی
بگویم دوستت دارم
بگذار در جستجوی کلماتی باشم
به حجم دلتنگیام برای تو
بگذار به جای تو فکر کنم
به جای تو دلتنگ شوم
به جای تو بگریم و بخندم
و فاصلهی وهم و یقین را از میان بردارم
« شاعر : نزار قبانی »
عهد بستی
آنچه بین ماست ابدیست
یادم رفت که بپرسم آیا
عشق را می گویی
یا رنج را...؟
| نزار قبانی |