دلم میخواست در عصر دیگری دوستت میداشتم !
در عصری مهربانتر و شاعرانهتر !
عصری که عطرِ کتاب ،
عطرِ یاس و عطرِ آزادی را بیشتر حس میکرد !
دلم میخواست تو را
در عصر شمع دوست میداشتم !
در عصر هیزم و بادبزنهای اسپانیایی
و نامههای نوشته شده با پر
و پیراهنهای تافتهی رنگارنگ !
نه در عصر دیسکو ،
ماشینهای فراری و شلوارهای جین !
"نزارقبانی"
عشق یعنی مرا جغرافیا درکار نباشد
یعنی ترا تاریخ درکار نباشد
یعنی تو با صدای من سخن گویی
با چشمان من ببینی
و جهان را با انگشتان من کشف کنی...
"نزارقبانی"
وقتی باد پرده های اتاق را به اهتزاز در می آورد
و مرا.........
عشق زمستانی ات را به یاد می آورم
آن هنگام ، به باران پناه می برم تا به سرزمین دیگری ببارد
به برف، تا شهرهای دیگری را سفیدپوش کند
و به خدا، تا زمستان را از تقویمش پاک کند
چون نمی دانم بی تو ، چگونه زمستان را تاب آورم.
از: نزار قبانی
چشمانت کارناوال آتش بازیست!
یک روز در هر
سال
برای تماشایش
می روم
و باقی
روزهایم را
وقف خاموش
کردن آتشی می کنم
که زیر پوستم
شعله می کشد!
از: نزار قبانی
باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست .
نزارقبانی"
لعنت به همه آنهایی که تو را میشناسند !
"نزارقبانی"