برای تو اشک نریختم
حتی آه هم نکشیدم
من عاشق تو هستم
وهیچ پدیده ای نمی تواند تو را از من رها کند
زندگی
مرگ
زندان
و تمام جهان هم که بگویند تو نیستی
من شهادت می دهم که حضور داری
پس آرام روبروی تو می نشینم
و به تو فکر می کنم
منی که عاشق تو هستم
نزارقبانی
ترجمه : بابک شاکر
مرا با چشمانت عاشق نشو
چه بسا از من زیباتری بیابی
مرا با قلبت عاشق شو
که قلب ها هرگز مشابه هم نیستند
نزار قبانی
آی ای زنی که دل به تو سپرده ام
پا بر هر سنگی که بگذاری شعر مُنفجر میشود
آی ای زنی که در رنگپریدگیات
همهی غمِ درختها را داری
آی ای زنی که خلاصه میکنی تاریخَم را
و تاریخِ باران را
باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست.
((نزار قبانی))
نه تگرگ آشفتهام میکند،
و نه محاصرهی برف پریشانم
مقاومت میکنم
گاه با شعر
و گاه با عشق
دیگر هیچ چیزی جز آنکه
دوستت داشته باشم
و شعر عاشقانهای برایت بنویسم
مرا در این سرمایِ ابدی گرم نمیکند...
| نزار قبانی / ترجمه: سعید هلیچی |
نمی توانم… از سرگرمی های تو هرگز دل بکنم
هرچه معمولی باشد
هرچه کودکانه… و ناممکن باشد
عشق یعنی همه چیز را با تو قسمت کنم
از گیره سر
تا دستمال کاغذی!
نه برف مرا میترساند و نه سرما
ولى در این حجم سنگین تنهاییام
برای گرم شدن بهانهای ندارم
جز اینکه
دوستت داشته باشم ..!
نزار_قبانی
نمی توانم نامت را در دهانم
و تو را در درونم پنهان کنم
گل با بوی خود چه می کند ؟
گندمزار با خوشه اش ؟
طاووس با دمش ؟
چراغ با روغنش ؟
با تو سر به کجا بگذارم ؟
کجا پنهانت کنم ؟
وقتی مردم تو را در حرکات دستهایم
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند
نزار قبانی
باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف می زنم!
تو سرزمین منی!
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همانجا می میرم!
"نزار قبانی"
تا زمانی که از عمق دوست داشتن
طرف مقابلات مطمئن نشدی
عمیقانه دوست نداشته باش
چرا که عمق عشق امروز
همان عمق زخم فردای توست
نزار قبانی
چگونه میخواهی حجم اندوهم را تخمین بزنم؟
اندوهم چون کودکیست،
که هر روز زیباتر میشود
و بزرگتر...
| نزار قبانی |