و من تو را دوست میدارم...

و من تو را دوست می دارم...
و من تنفس تو را،
مگو های راز آلود تو را،
دوست میدارم؛
تو
از همان تکلم نخست،

مرا از مزامیر اندام خویش آفریده‌ ای...

من با چشمان تو

من با چشمان تو
اندوهِ آزادی هزار پرنده‌ی بی‌راه را
گریسته بودم و تو نمی‌دانستی !

وقتِ وداع

وقتِ وداع
ای کاش
پیش از تو
من
پنهان در کلماتِ کهن سالِ خویش
کُشته می‌شدم.

ای کاش
من هم
تحملِ بی‌تابانهٔ تو را می‌داشتم،
پیش از آن که این روزگارِ پتیاره
تاب‌ام بیاورد.


ای کاش...ای کاش
در هق‌هقِ هفت دریا
هنوز هم کنارِ بغض تو بودم بابا،
همچنان که تا ابد
چشم به راهِ آزادی...!

سید علی صالحی

من بریده ام

من
بریده ام
بریده مثلِ باد
باد خسته به بن‌ بست نشسته‌ی‌ دی ماه...

و من تو را دوست میدارم...

و
من تو را
دوست میدارم...
و من
تنفس تو را...
مگو های راز آلود تو را...
دوست میدارم...


سید_علی_صالحی

من آن‌ قدر دوست ‌ات می ‌دارم

من آن‌ قدر دوست ‌ات می ‌دارم

که دوباره بعد از مرگ

به خانه باز خواهم گشت،

و بر می‌گردم.

من بر می‌گردم،

درست به شیوه‌ی شبنمی

در گرگ‌ و میشِ سحر.


((سید علی صالحی))

می‌گویند ستاره‌ای که گاه

می‌گویند ستاره‌ای که گاه
بالای بام خانه‌ ما می‌آید
روح غمگین همان قاصدکی‌ست
که شبی از ترس باد
پشت به جنوب و رو به جایی دور
گذاشت و رفت و دیگر
به خواب هیچ بوته‌ای بازنیامد

سیدعلی صالحی

دیدی آرام، آرام، آرام

دیدی آرام، آرام، آرام
دلمان به بی‌کسی،
صدایمان به سکوت،
و چشم‌هایمان به تاریکی عادت کرد؟

هیچ شاعری توانِ تکلمِ مرا ندارد

هیچ شاعری توانِ تکلمِ مرا ندارد
خاصه اگر نامِ تو در ترانه...تمام شود.
تو تمامی، کاملی، کلماتِ منی...که از منی!

دوستت دارم!
بگویم مثل چه مثلاً ؟!

مثل تشنهٔ بی‌راه که تَرَنُم آب را،
کمی قدیمی‌تر مثلاً
مثل ماهِ می‌خوش که بَدْرِ تمامِ باران را
-خاصه حوالی صبح!
اردی‌بهشت بهتر است به راهِ شمال.

سیدعلی صالحی

می‌روی، برمی‌گردی، قدم می‌زنی

می‌روی، برمی‌گردی، قدم می‌زنی
ما نشسته‌ایم
ما ساکت و خاموش نگاه‌ات می‌کنیم
انگار بوی کبریت و کبوتر سوخته می‌آید
می‌گویی یک نفر این‌جا
این گل سرخ را بوییده است
یک‌نفر این‌جا بوی بوسه می‌دهد
یکی از میان شما خوابِ ستاره دیده است

#سید_علی_صالحی