هر شب، به سلامتی خود،

هر شب،
به سلامتی خود،
شعر می‌خورم
بیتی از غزلی
یا مصرعی از چهار پاره‌ای
یا خطی از یک سپید نامه‌ای

هرشب اندازه‌ی شب را وجب می‌کنم
همچنانکه روز را و روزگارم را
تا بدانم چقدر مانده به؛
برآمدن آفتاب
یا پریدن از خواب
یا شادشدن جان، از یک خطاب

محمد-علی زرندی

دلــم پُـــر اسـت ز اســـرارِِِ عاشـقـانــه تو

دلــم پُـــر اسـت ز اســـرارِِِ عاشـقـانــه تو
چه زخم ها شده قلبم از این همه بهانه تو

قلــم نبــود و کـلامـی نبـود و شعـر نبــود
جوانـه زد کلمـاتـم ، ز چشـمِ شاعـرانـه تـو

( تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم )
دلت کجاست تا بدهم شانه ام به شانه تو

چه طعنـه ها به سکوتـم نشانـه رفت ، ولی
تمـام ، آتشِ عشـق است ،خـاورِ میـانـه تو

چه قصّه ها که نوشتم ، هزار و یک شبِ من
دلم که شرحه شرحه شد و شد انار دانه دانه تو

نه چــاره ای ، نه امیــدی ، گرفته ای وطنــم
فقط بسوختــم و تا ابـد شـدم ، فسـانـه تو

جمال الدین بخشنده

آنقدر نبودی

آنقدر نبودی
که چایی م ازدهان افتاد
کاش بودی
چایی ام راباطعم لبانت
نوش می کردم


سید حسن نبی پور

تو دوای درد های کهنه ایی

تو دوای درد های کهنه ایی
جایی برای سکونت دل؛
جایی برای زندگی حتی برای یک مرده ایی
به خواب نمیرود چشم هایم
از وقتی که دارم بر دیوار اتاقم
عکس کهنه ایی از چشم های زیبایت


علیرضا پورکریمی

هوای مهربانی خوش هوایی ست

هوای مهربانی خوش هوایی ست
ز سرمستی در آن شور و نوایی ست

به شهر عشق و خوبی‌ها نظر کن
که هر درد تو را آنجا دوایی ست

هزاران گل ز باغ آشنایی
تو گویی کوچه‌هایش روشنایی ست

همه غمخوار هم یک رنگ و یکدل
نمی‌دانی در آنجا چه صفایی ست


فروغ قاسمی

تنگ بی ماهی

تنگ بی ماهی
در خلا تنهایی
دست وپایی زد .
هیچکس
او را ندید .
افتاد و شکست .
دیده شد

حسین یونسی

از تو یک انگشتری دارم که برقش رفته است

از تو یک انگشتری دارم که برقش رفته است

عشق بین ما ببین که تا کجا پیشرفته است

یک سکوت و یک اتاق سرد و تاریکی شب

قصه ی تلخی به نام بر باد رفته است

ثریا امانیان

: هرگز برهنگی، آزادی نیست؛

: هرگز برهنگی، آزادی نیست؛
بردگی بلکه برای نفس است وُ
با هرزگی، پیرَوَی از فقر حاکم بر فرهنگ بیگانه؛؛؛

محمد ترکمان