سراسر کلبه را

سراسر کلبه را
نورانی می کنم
بافانوس فروزان
که عشق شعله می کشید
آمدنت را

سید حسن نبی پور

تو برای من متولد شدی

تو برای من متولد شدی
در شب زیبایی و مهتابی
پاییز برگ‌ریزان

سید حسن نبی پور

اگرخاکش باشید

اگرخاکش باشید
قلبش
جوانه می زند
برای تو


سید حسن نبی پور

آنقدر نبودی

آنقدر نبودی
که چایی م ازدهان افتاد
کاش بودی
چایی ام راباطعم لبانت
نوش می کردم


سید حسن نبی پور

تودرقلب منی و نزدیک م

تودرقلب منی و نزدیک م
حتی اگر
فرسنگها راه دور باشی
تپیدن قلبم کم می کنند
فاصله هارا  


سید حسن نبی پور

سرمست ازشادی بودیم

سرمست ازشادی بودیم
درتابستانی گرم
شناوردردریای چشمانت
پاییز ازراه رسید
وگرمای عشق را
به بادخزان سپرد

سید حسن نبی پور

برگهای بی جان

برگهای بی جان
نقش زمین شده
اشک می ریزند
بربرهنگی درخت


سید حسن نبی پور

دیدگانم پرازاشک

دیدگانم پرازاشک  
دلتنگی امانم نمی دهد
وابستگی پیچکی شده
به دورتنم
آغوشت رامی طلبم
درخوابی سرشاراز
عطرتن ت
وآرامشی ناب
که فراموش کنم
غم هایم را

سید حسن نبی پور

شماتت می کندچشمانت

شماتت می کندچشمانت
برماه وستارگان
که زیبایی چهره ات
بسته دهانشان را


سید حسن نبی پور

لبخندپاییز

نقاش مهر
ماهرانه رنگ می زند
لبخندپاییز را

سید حسن نبی پور