روزهایم کنارپنجره

روزهایم کنارپنجره
باخیال تو
چه زمان به کندی می گذرد
چشمانم پلک نمی زنند
وبه انتظار صدای پایت
درکوچه ای که ازآن می گذری
چشمانم رابه آرامی می بندم

تا توبیایی
پلکهایم سنگینی می کند
خواب سراغم رامی گیرد
ومن درعالم رویا
درپشت دیوارهای انتظار
خیالت رابه آغوش میکشم

سید حسن نبی پور

پشت عاشق را خم می کند

پشت عاشق را
خم می کند
معشوق زیبا

سیدحسن نبی پور

خواسته وناخواسته

خواسته وناخواسته
روزهای عمرمان به سرعت می گذرد
مثل آفتاب صبحگاهی
تاغروب شبانگاهی
افسوس ...
چه زود می گذرد
سخت گیریهایم
تعصب های بی جایم
نگاه های سردوبی روحم
که عقل ومنطق رامحدود
ودچاراشتباهم می کرد
کاش
دوران جوانی
دوباره تکرارشود
پویایی ، شادی ونشاط
به زندگی طراوت بخشد
زندگی سبز
لبخندی شکوفا
وآینده ای بدون دغدغه


سید حسن نبی پور

می تواند گل باشد

می تواند گل باشد
یا سنگ
یا دریا
ویابرکه ای آبی درکویر
درختی خشکیده دردشت
زیر سایه بلند ماه ..

سید حسن نبی پور

مضراب چشمانت

مضراب چشمانت
چه زیبا می نوازد
قلبم را


سیدحسن نبی پور

تارموهایت پریشان ؛

تارموهایت پریشان ؛
دوستت دارم ،
ایستاده ام تاباد نیاید.
سیدحسن نبی پور

با تو دنیا همه شعر ؛

با تو دنیا همه شعر ؛
شعر چشمان تو ،
سرودن  دارد.

سیدحسن نبی پور

تنهانیستم ؛

تنهانیستم ؛
درمن صدها تو جامانده ،
باکسی نیستم.

دیرآمدی ؛
آرزوهایم ،
نقش برآب شدند.

پرنده های نگاهت ؛
چه عاشقانه بال می زنند،
درآسمان خیالم .

لبخندلبانت رابایدنوشید ؛
درزمستانی سرد ،
مثل چای داغ .

اسیر ساحلی شدم ؛
که دریایش آرام وبی صداست،
دلم آشوب .

نمیدانم دیوانه ام یاعاقل ؛
توتنهاکسی هستی؟
که آرامم میکنی .

تمام شعرهایم به توختم می شوند؛
نمیدانم چه هستی؟
غزلی ،قصیده ای یاتوهم عاشقی

شعرهایم بوی نسترن می دهند ؛
وقتی که من نسترن درآغوش دارم ،
مراچه غم .

دنیای خیالم را ؛
بهم ریختم ،
تاپیدایت کنم نشد

طواف کعبه ی نگاه ؛
گرقبله ام توباشی ،در مناجات شب قدرمن ازلحظه نخست قرآن بسرمی گیرم.


سیدحسن نبی پور

من به رفتار می سنجم

من به رفتار می سنجم
  نه به گفتار
آدمی را آدمیت لازم است

دنیاسراسررنج است ؛
صبور بایدبود ،
اما درختان شکوفه می دهند.

هرگزبه تکامل نرسید ؛
کسی که زبانش بریده شد ،
چون منطق نبود .

زن جان وجهان است ؛
آفریننده ی شوروشعوراست ،
جهان بدون او سردوتاریک است .

زاده شده ، می زاید  ؛
عشق بااو تفسیرمی شود .
مادر .

باوردارم برای خدا ؛
بیشترازایمان ،
عشق باارزش تراست .

تقدیر دست ماست ؛
پایان سرنوشت باماست ،
بایدزسرنوشت ، سرنوشت را

دیده ام دوخط موازی ؛
درنقطه ای بهم نزدیک ،
تلاقی کنارهم .

سرمست ازعشق خواهم شد؛
ازکنارتوبودن ،
وقتی باران بشوید گناه مان .

برگ هامی توانند پروازکنند ؛
فصل آزادی ست ،
پاییز .

پائیز دلگیراست ؛
خیال تو دلگیرتر ،
درد من بیشتر .

زبانش تلخ  ؛
نگاهش زهرآگین ،
چون مار افعی .

فروشنده ای بیش نیستم ؛
غم می فروشم ،
به بهای یک لبخند.


سیدحسن نبی پور

خبرهایی ست دردلت ؛

خبرهایی ست
دردلت ؛
من بی خبرم.

بشه :
برای تو
باید گذشت ،
ازدنیا

از عشق تو نوشتن
یعنی یاد تو بودن
حریف تمام دلتنگی های من است


خیال تو هم زیباست
شب هنگام
نور مهتاب از چشمان تو می تابد

پناه می برم
به سه گانی های سپید
از روزگارم که رنگ سیاهی ست

آنقدر گریسته ام
آینه ها هم چهره مرا فراموش کرده
اما از خاطرم نرفتی

به یاد تو زنده ام
نهال عشقی
کاش باران نمی آمد
تگرگ شکوفه ها را خواهد زد

سید حسن نبی پور