قرارمان در کافه ی جنگلی

قرارمان
در کافه ی جنگلی
میان درختان سربه فک کشیده
ساعت صفر
من باشم وتو
بامهر دردل
سر بگذاریم بربالش عشق
ایمن به شانه ات
درم آغوش بگیرمت
وبافریاد دوستت دارم
این عشق
بوسیدن دارد
باطعم
عسلِ لب هات


سید حسن نبی پور

از ماندن نگو

از ماندن نگو
بوی رفتن می‌دهد
جامه‌ات.


سید حسن نبی پور

ماهی محبوسم

ماهی محبوسم
درتنگ بلور چشمانت
از پنجره ی خیال
درخانه ی جنگلی
به دریا خیره می شود
تقلای بی حاصلم

سید حسن نبی پور

دلتنگ ودرمانده

دلتنگ ودرمانده
درظلمت شب
ایستاده ام
برای ندایی ازجنس مهر
صدای پای  یارمی آید
برحاشیه ی شب
بیدارم وچشم به انتظار
برای پایان یک دنیاحسرت
آیامی توان دل بست

ورفت تاانتهای شب

سیدحسن نبی پور

نفروشید خانه های ویلایی

نفروشید
خانه های ویلایی
سرشارازخاطرات را
درحراج آپارتمان های
آسمان خراش
که به فراموشی
سپرده شدند
خاطرات نیاکان ما


سیدحسن نبی پور

باید ازدرخت گیلاس خانه

باید
ازدرخت گیلاس خانه
ازگیسوان شرابی معشوق
ستاره ی عشق چید
ازلحظه های خوش ، خاطرات را
ازآئینه  ، صداقت را
ازپنجره ی باز ، بادوطوفان را
بایدصبوری کرد
باید لبخندزد
وباتابش نور خورشید
جوانه زد
دردل خاک  


سیدحسن نبی پور

گم می شوم

گم می شوم
درحصار واژه های پریشانت
در درخشش چشمان نیلگونت
درنگاه آفتاب
به تماشانشسته
میل به پرواز دارم
تادشت های پرازلاله
تاپیداکنم خویش را
در روزگار نامهربانی ها
درخانه ی عشق
که تنهایی ام رقم نزند
مرگ را

سیدحسن نبی پور

ازهجوم غمها پناه بیاور

ازهجوم غمها
پناه بیاور
به امن آغوشم
که مرهم  است بر زخم  هایت
وبودن تو  غنیمتی
درجدال  زندگی


سیدحسن نبی پور

دربستر کلمات

دربستر کلمات
قلم جان میگیرد
بغضی شیرین
برگلوی نی

سیدحسن نبی پور

شادی می کند

شادی می کند
پرنده ی درون من
آوازمی خواند
ازایوان نگاه ت به
بام لبت نشسته ست
نوک می زند
بوسه هایش
تمام روزهای سال را

سیدحسن نبی پور